p9
♡ تقریبا هفت ساعت از اون موقعی که رسیدیم خونه گذشته بود و یونگ هنوز نیومده بود پایین از اجوما پرسیدم: وقتی رفتی وسایل یونگ رو بزاری خواب بود؟
(علامت اجوما*)
*بله اقا، خواب بود
♡ممنون
نگران شده بودم از وقتی اومدیم کوک و هوان هم نیومدن نگران شدم
هوان که پیش کوکه گم نمیشه برم ببینم یونگ بیدار شده یا نه. رسیدم به اتاق یونگ در زدم ولی کسی جواب نداد دوباره در زدم بازم جواب نداد نگران شدم و در رو باز کردم هیچکس نبود کل اتاق رو گشتم ولی نبود که نبود با خودم گقتم شاید رفته باشه بیرون رفتم توی عمارت دنبالش بگردم....
'رفتم توی یه اتاق که درش با بقیه اتاقا فرق داشت رفتم توی اتاق و با چیزی روبه رو شدم که مو یه تنم سیخ شد
♡دنبال یونگ بودم که دیدم در اتاق کارم بازه. نکنه یونگ اونجا باشه😬 دوییدم توی اتاق و دیدم یونگ وسط اتاق خشکش زده برگشت سمتم چشماش گرد شده بود و رنگش مثل گچ روی دیوار بود
' ت.... ت.... تو....
♡(نفهمیده باشه نفهمیده باشه نفهمیده باشه)
'.....
ادامه دارد....
سه لایک بیست کامنت🦋
(علامت اجوما*)
*بله اقا، خواب بود
♡ممنون
نگران شده بودم از وقتی اومدیم کوک و هوان هم نیومدن نگران شدم
هوان که پیش کوکه گم نمیشه برم ببینم یونگ بیدار شده یا نه. رسیدم به اتاق یونگ در زدم ولی کسی جواب نداد دوباره در زدم بازم جواب نداد نگران شدم و در رو باز کردم هیچکس نبود کل اتاق رو گشتم ولی نبود که نبود با خودم گقتم شاید رفته باشه بیرون رفتم توی عمارت دنبالش بگردم....
'رفتم توی یه اتاق که درش با بقیه اتاقا فرق داشت رفتم توی اتاق و با چیزی روبه رو شدم که مو یه تنم سیخ شد
♡دنبال یونگ بودم که دیدم در اتاق کارم بازه. نکنه یونگ اونجا باشه😬 دوییدم توی اتاق و دیدم یونگ وسط اتاق خشکش زده برگشت سمتم چشماش گرد شده بود و رنگش مثل گچ روی دیوار بود
' ت.... ت.... تو....
♡(نفهمیده باشه نفهمیده باشه نفهمیده باشه)
'.....
ادامه دارد....
سه لایک بیست کامنت🦋
۱.۶k
۲۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.