زمستان یڪ “تو“ می خواهد
زمستان یڪ “تو“ میخواهد
یڪ “تو” که دستانش را
بی هیچ دلهره ای گرفت..
یڪ “تو” ڪه بشود این خیابان ها،
این خیابان های یخ زده را گرم قدم زد..
یڪ “تو” ڪه بشود با فڪرش
بُغض ها را پوشاند..
بشود چای تازه دم
در یڪ سبد ڪوچڪ گذاشت..
و ڪنارش میان برف ها نوشید..
زمستان یڪ #تـღـو میخواهد
ڪه آرامت کند..
یڪ “تو”
ڪه برای بهار
یڪ بار آرزویت ڪند..
و تو را سرمست ڪند از فڪرهای بهاری..
آنقدر ڪه تا به خودت بیایی
ببینی در آغوشش
بهار را تماشا میڪنی...
زمستان یڪ {{ #بودن }}
باید داشته باشد..
فارغ از هرڪه و هرچه و هرڪجا...
تو را آنقدر گرم تماشایت ڪند
ڪه تو خیالات برت دارد
ڪه “مرداد” است …
یڪ “تو” که دستانش را
بی هیچ دلهره ای گرفت..
یڪ “تو” ڪه بشود این خیابان ها،
این خیابان های یخ زده را گرم قدم زد..
یڪ “تو” ڪه بشود با فڪرش
بُغض ها را پوشاند..
بشود چای تازه دم
در یڪ سبد ڪوچڪ گذاشت..
و ڪنارش میان برف ها نوشید..
زمستان یڪ #تـღـو میخواهد
ڪه آرامت کند..
یڪ “تو”
ڪه برای بهار
یڪ بار آرزویت ڪند..
و تو را سرمست ڪند از فڪرهای بهاری..
آنقدر ڪه تا به خودت بیایی
ببینی در آغوشش
بهار را تماشا میڪنی...
زمستان یڪ {{ #بودن }}
باید داشته باشد..
فارغ از هرڪه و هرچه و هرڪجا...
تو را آنقدر گرم تماشایت ڪند
ڪه تو خیالات برت دارد
ڪه “مرداد” است …
۱۵.۱k
۲۸ دی ۱۴۰۱