88
#88
عشق ووفش💜♾️💙
نیکا: روی شونم چن قطزه اب حس کردم از بعلش دراومدم دیدم اشکاش دازه میاد با شصتم پاکشون کردم و لبمو گذاشتم رو لبش اونم همراهی میکرد
بعد چن دیقه جدا شدیم و نشستیم
وای هنوز ازت ناراحتم چرا بغلش کردی
ارسلان: خب خب اون منو بغل کرد
نیکا: به من چه تو فاصله میکزفتی خو
ارسلان: خیلی..
نیما: خیلی چببببببی؟؟؟؟
ارسلان: خوبی
نیکا: ن خاسی یه چی دیگه بگی
ارسلان: هیچی به خدا
نیکا: بگو کاریت ندارم
ارسلان: هچ فق خلسم بگم خیلی پرویی
نیکا: موهاشو کرفتم تو دستم و کشیدم
دیگه بازم میگی
ارسلان: ن ن ن گوه خوردمممم🤕
نیکا: افرین
ارسلان: اخ موهامو کندی🤕تو که گفای کاریت ندارم
نیکا: حقته
منظورم این بود که کاریت ندارم بغلش کردی
ارسلان: هوففف من گشنمه میخام غذا سفارش بدم چی میخوری؟
نبکل: فلافل
ارسلان: باش
زنگ زدم و یه فلافل با چیزبرگر سفارش دادم
اوردن داشتم میخوردم که دیدم نیکا دلره نکاه میکنه
بیا باهم بخوریم
نیکا: ن مال توعع
ارسلان: حالا میشه مال دوتامون
نیکا: باهم خوذذیم و بعد رفتیم رو مبل نشستیم
همبتجوری گذشت تا چند ماه بعذ
روی تخت دراز بودیم تقریبا ساعت 10 شب بود نمیدونم ارسلان چش بود همش هی غر میرذ
عهههعع ولم کننن
ارسلان: تو کل پتو زو برداشتی
نیکل: پتو زو زدم کنار
بیا همش واس خودت اصنم بات قهرم
ارسلان: پتورو انداختم رو خودش اصن همش برا خودت من نمیخام باتم قهرم
نیکا: به من چه که قهری اصن واسم مهم نی
پشتمو کرذم بش
ارسلان: پشتمو بش کردم خب یه بارم اون بیاد واسه اشتی همش من
که گوشیم زنگ خورد
الو سلام عزیزم
جانم
اها
باشه چش من الان میام دنبالت
نیکا: یعنی داره با کی حرف میزنع
ارسلان: پاشدم اماده شدم و رفتم بیرون
به نظرتون کیه؟! تو کامنتا بکید 🤕💜
60 تا کام💜حالم خوبع فقط گلوم درد میکنه اصن کلی رمانمو فراموش کردم که جریانش چی بود رفتم از 10 پارت قبل ششروع کردم به خوندن که ساعت و زمان و مکان و همه چیش اومد دستم اکه میخاین رمان بزارین باس به همه چی دقت کنین حتی ساعت💙
عشق ووفش💜♾️💙
نیکا: روی شونم چن قطزه اب حس کردم از بعلش دراومدم دیدم اشکاش دازه میاد با شصتم پاکشون کردم و لبمو گذاشتم رو لبش اونم همراهی میکرد
بعد چن دیقه جدا شدیم و نشستیم
وای هنوز ازت ناراحتم چرا بغلش کردی
ارسلان: خب خب اون منو بغل کرد
نیکا: به من چه تو فاصله میکزفتی خو
ارسلان: خیلی..
نیما: خیلی چببببببی؟؟؟؟
ارسلان: خوبی
نیکا: ن خاسی یه چی دیگه بگی
ارسلان: هیچی به خدا
نیکا: بگو کاریت ندارم
ارسلان: هچ فق خلسم بگم خیلی پرویی
نیکا: موهاشو کرفتم تو دستم و کشیدم
دیگه بازم میگی
ارسلان: ن ن ن گوه خوردمممم🤕
نیکا: افرین
ارسلان: اخ موهامو کندی🤕تو که گفای کاریت ندارم
نیکا: حقته
منظورم این بود که کاریت ندارم بغلش کردی
ارسلان: هوففف من گشنمه میخام غذا سفارش بدم چی میخوری؟
نبکل: فلافل
ارسلان: باش
زنگ زدم و یه فلافل با چیزبرگر سفارش دادم
اوردن داشتم میخوردم که دیدم نیکا دلره نکاه میکنه
بیا باهم بخوریم
نیکا: ن مال توعع
ارسلان: حالا میشه مال دوتامون
نیکا: باهم خوذذیم و بعد رفتیم رو مبل نشستیم
همبتجوری گذشت تا چند ماه بعذ
روی تخت دراز بودیم تقریبا ساعت 10 شب بود نمیدونم ارسلان چش بود همش هی غر میرذ
عهههعع ولم کننن
ارسلان: تو کل پتو زو برداشتی
نیکل: پتو زو زدم کنار
بیا همش واس خودت اصنم بات قهرم
ارسلان: پتورو انداختم رو خودش اصن همش برا خودت من نمیخام باتم قهرم
نیکا: به من چه که قهری اصن واسم مهم نی
پشتمو کرذم بش
ارسلان: پشتمو بش کردم خب یه بارم اون بیاد واسه اشتی همش من
که گوشیم زنگ خورد
الو سلام عزیزم
جانم
اها
باشه چش من الان میام دنبالت
نیکا: یعنی داره با کی حرف میزنع
ارسلان: پاشدم اماده شدم و رفتم بیرون
به نظرتون کیه؟! تو کامنتا بکید 🤕💜
60 تا کام💜حالم خوبع فقط گلوم درد میکنه اصن کلی رمانمو فراموش کردم که جریانش چی بود رفتم از 10 پارت قبل ششروع کردم به خوندن که ساعت و زمان و مکان و همه چیش اومد دستم اکه میخاین رمان بزارین باس به همه چی دقت کنین حتی ساعت💙
۳۰.۸k
۰۷ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.