50
#50
عشق ووفش💜♾️💙
ارسلان: بیدار شدم اومدم پایین خونه برق میزد بوی غذاهم که توی خونه پیچیده بود نیکا هم مه روی مبل خاب بود دورش بگردم رفتم و بغلش کردمو گذاشتمش رو تخت و پتو رو کشیدم روش و اومدم پایین و یه چی خوردم رفتم فرودگاه
که مامانمو بابامو دیدم رفتم سمتشون محکم بغلشون کردم
مامان: وییی منم دلم برات تنگ شده نفصکم
بابای ار: مردی شده پصر بابا
ارسلان: اخ من فداتون شم بیاین بریم خونه
جمدونارو کمکشون گذاشتم صندق عشق ماشینمو نشستیم و رفتیم خونه درو باز کردم و رفتیم داهل
مامان ار: پس عروسم
ارسلان: مامان 7 بیدار شد سه نوع غذا درس کرد شیرینی درس کرد شربت همه چی خونه رو تمیز کرد که خابش برد منم وقتی بیدار شدم دیدم خابه رو مبل منم گذاشتمش بخابه
مامان ار: پس خدمتکارا
ارسلان: لازمشون نداشتیم
بابای ار: پسرم مث خدمه وقتی عشقش خابه دلش نمیاد بیدارش کنه
مامان ار: هیی😌
ارسلان: خب شما برین لباساتونو بپوشبنو بیاین که شربت و شیرینی بیارم براتون
مامانم اینا رغتن لباساشونو عوض کنن منم شربتی که نیکا ذرس کرد با شیرینی گذاشتم رو میر مبل که اومدن نشستن خوردیم
مامان ار: خب از دختره بگو اسمش چیع چن سالشه خانوادش کین
ارسلان: اسمش نیکاس 18 سالشه مامانش مرده باباشم به خاطر مامانش رفته سمت بازی قمار و سر نیکا شرط بست و نیکا رو داد به من منم واسه خدمتکار گرفتم ولی عاشقش شدم
مامان ار: چییییی ارسلان تو گرا زود تر نگفتیییی
بابای از: خجالت نمیکشی معلوم نی دختره چیکارا کرده چون صاحب نداشته بعد تو میخای بکیریش
ارسلان: چرا دارین چرت میگین من یه ماهه امتحانش کردم به خاطر من دستشو پاره کرده نزدیک بود رگشو پاره کنه حمله عصبی داشته
مامان ار: منننن نمیخام این دختره ی خیابونی عروس من شههه میفهنیییی؟!
نیکا:
45 تا کام🗿
ارسلان نیکا دیانا متین ممد پانیذ عسل رضا مهراب مهدیس دپ رمان اکیپ عاشقانه شکست مرگ دخترونه پسرونه رفیق ضربه ویسگون دپرس عذاب عشق ارنیکا اردیا متینکا متدیا محردیس محرشاد عسلئو پانلو مونیکا کاپل قشنگ کلیپ تتلو بیلیایلیش بیتیاس بلکپینک ای مووی ادیت تکسچر کادر اینشات خاص
عشق ووفش💜♾️💙
ارسلان: بیدار شدم اومدم پایین خونه برق میزد بوی غذاهم که توی خونه پیچیده بود نیکا هم مه روی مبل خاب بود دورش بگردم رفتم و بغلش کردمو گذاشتمش رو تخت و پتو رو کشیدم روش و اومدم پایین و یه چی خوردم رفتم فرودگاه
که مامانمو بابامو دیدم رفتم سمتشون محکم بغلشون کردم
مامان: وییی منم دلم برات تنگ شده نفصکم
بابای ار: مردی شده پصر بابا
ارسلان: اخ من فداتون شم بیاین بریم خونه
جمدونارو کمکشون گذاشتم صندق عشق ماشینمو نشستیم و رفتیم خونه درو باز کردم و رفتیم داهل
مامان ار: پس عروسم
ارسلان: مامان 7 بیدار شد سه نوع غذا درس کرد شیرینی درس کرد شربت همه چی خونه رو تمیز کرد که خابش برد منم وقتی بیدار شدم دیدم خابه رو مبل منم گذاشتمش بخابه
مامان ار: پس خدمتکارا
ارسلان: لازمشون نداشتیم
بابای ار: پسرم مث خدمه وقتی عشقش خابه دلش نمیاد بیدارش کنه
مامان ار: هیی😌
ارسلان: خب شما برین لباساتونو بپوشبنو بیاین که شربت و شیرینی بیارم براتون
مامانم اینا رغتن لباساشونو عوض کنن منم شربتی که نیکا ذرس کرد با شیرینی گذاشتم رو میر مبل که اومدن نشستن خوردیم
مامان ار: خب از دختره بگو اسمش چیع چن سالشه خانوادش کین
ارسلان: اسمش نیکاس 18 سالشه مامانش مرده باباشم به خاطر مامانش رفته سمت بازی قمار و سر نیکا شرط بست و نیکا رو داد به من منم واسه خدمتکار گرفتم ولی عاشقش شدم
مامان ار: چییییی ارسلان تو گرا زود تر نگفتیییی
بابای از: خجالت نمیکشی معلوم نی دختره چیکارا کرده چون صاحب نداشته بعد تو میخای بکیریش
ارسلان: چرا دارین چرت میگین من یه ماهه امتحانش کردم به خاطر من دستشو پاره کرده نزدیک بود رگشو پاره کنه حمله عصبی داشته
مامان ار: منننن نمیخام این دختره ی خیابونی عروس من شههه میفهنیییی؟!
نیکا:
45 تا کام🗿
ارسلان نیکا دیانا متین ممد پانیذ عسل رضا مهراب مهدیس دپ رمان اکیپ عاشقانه شکست مرگ دخترونه پسرونه رفیق ضربه ویسگون دپرس عذاب عشق ارنیکا اردیا متینکا متدیا محردیس محرشاد عسلئو پانلو مونیکا کاپل قشنگ کلیپ تتلو بیلیایلیش بیتیاس بلکپینک ای مووی ادیت تکسچر کادر اینشات خاص
۳۴.۴k
۱۷ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.