بازم اومدم که درباره چیز جدیدی که درمورد خودم پی بردم، بن
بازم اومدم که درباره چیز جدیدی که درمورد خودم پی بردم، بنویسم و اون چیزی نیست جز ذهن بسیار پویا و خلاقم!
واقعا بحث خودشیفتگی و تعریف از خود نیست، به دلایل مختلف!
یکیش اینکه این حرفو فقط من نمیزنم، اولین بار دوستم گفت که باعث شد فکرم درگیر این Subject بشه. گفت که یه بار براش یه داستان انگلیسی درمورد یه قصر شیشه ای نوشتم که من واااقعاااا یادم نبود و هنوزم یادم نمیاد که چی بوده جریانش و چه فعل و انفعالاتی تو مغزم رخ داده که چنین چیزی نوشتم. ولی گفت اینو نوشتی و خیلی قشنگ بود. همیشه ذهن خلاقتو دوس داشتم... و همین کافی بود که منو ببره توی فکر و تجزیه و تحلیل این حرفش که خیلی برام ارزشمند بود...
دقیق که شدم، دیدم که آره، واقعا خلاقم! یه اخلاقی دارم که روی همه چیز دقت میکنم و میگم اگه من بودم، چطور اون کارو انجام میدادم که بهتر میشد، یا میگم چقدر این ترکیب خوبه، یادم باشه منم انجامش بدم، یا کلا به ریز ترین جزئیات هر عکس، فیلم یا اتفاقات مختلف هم دقیق میشم و میرم توی نخ تک تک اجزائش که perfect و 완벽해 باشه (و اگه نباشه، اعصابم خورد میشه😑) یا وقتی دارم فیلمی میبینم، خودمو جای شخصیتا میذارم و واقعا جاشون زندگی و فکر میکنم.
درسته که زیاد آنالیز کردن هم آزار دهنده ست؛ کلا هرچیزی افراط و تفریطش بده ولی این کار کمکم کرده که بسیار بیشتر از اونچه که در زندگی شخصا تجربه کرده باشم، تجربه به دست آورده باشم؛ با همزاد پنداری با آدما و اتفاقای مختلف! حتی یه بار انقدر قشنگ مشاوره زندگی مشترک به یه بنده خدایی دادم که گفت خالم گفته این فاطمه حتما قبلا ازدواج کرده! 😂🤦🏻♀️
گفتم نه ازدواج نکردم ولی خودمو جای همه میذارم و مدام خودمو میسنجم که اگه من جاش بودم، چیکار میکردم و چه فکری راجع به این موضوع میکردم. این شده که انگار منم جای همه اونا زندگی کردم و این 관심 نشون دادن بیش از حد، فوایدی هم داشته.
+ ادامه پست بعد
واقعا بحث خودشیفتگی و تعریف از خود نیست، به دلایل مختلف!
یکیش اینکه این حرفو فقط من نمیزنم، اولین بار دوستم گفت که باعث شد فکرم درگیر این Subject بشه. گفت که یه بار براش یه داستان انگلیسی درمورد یه قصر شیشه ای نوشتم که من واااقعاااا یادم نبود و هنوزم یادم نمیاد که چی بوده جریانش و چه فعل و انفعالاتی تو مغزم رخ داده که چنین چیزی نوشتم. ولی گفت اینو نوشتی و خیلی قشنگ بود. همیشه ذهن خلاقتو دوس داشتم... و همین کافی بود که منو ببره توی فکر و تجزیه و تحلیل این حرفش که خیلی برام ارزشمند بود...
دقیق که شدم، دیدم که آره، واقعا خلاقم! یه اخلاقی دارم که روی همه چیز دقت میکنم و میگم اگه من بودم، چطور اون کارو انجام میدادم که بهتر میشد، یا میگم چقدر این ترکیب خوبه، یادم باشه منم انجامش بدم، یا کلا به ریز ترین جزئیات هر عکس، فیلم یا اتفاقات مختلف هم دقیق میشم و میرم توی نخ تک تک اجزائش که perfect و 완벽해 باشه (و اگه نباشه، اعصابم خورد میشه😑) یا وقتی دارم فیلمی میبینم، خودمو جای شخصیتا میذارم و واقعا جاشون زندگی و فکر میکنم.
درسته که زیاد آنالیز کردن هم آزار دهنده ست؛ کلا هرچیزی افراط و تفریطش بده ولی این کار کمکم کرده که بسیار بیشتر از اونچه که در زندگی شخصا تجربه کرده باشم، تجربه به دست آورده باشم؛ با همزاد پنداری با آدما و اتفاقای مختلف! حتی یه بار انقدر قشنگ مشاوره زندگی مشترک به یه بنده خدایی دادم که گفت خالم گفته این فاطمه حتما قبلا ازدواج کرده! 😂🤦🏻♀️
گفتم نه ازدواج نکردم ولی خودمو جای همه میذارم و مدام خودمو میسنجم که اگه من جاش بودم، چیکار میکردم و چه فکری راجع به این موضوع میکردم. این شده که انگار منم جای همه اونا زندگی کردم و این 관심 نشون دادن بیش از حد، فوایدی هم داشته.
+ ادامه پست بعد
۱۱.۱k
۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.