رویاترین رویای من بودی
رویاترین رویای من بودی
آباد در شهر دلم بودی
من زندگی کردم تو را وقتی
یک عمر ماه کاملم بودی
رخصت ندادی بار دیگر من
مهمان تو در خانه ات باشم
داغ تو بر جان و دلم مانده
میشد که من پروانه ات باشم
میعادگاه راهمان گم شد
در کوچه های بی سرانجامی
دیگر قدم هایم نمیفهمید
سرمی گذارم روی ناکامی
دستان خود را میشود آرام
یک لحظه بگشایی به آغوشم
یا صحبت دیوانگی ها را
نجوا کنی اینبار در گوشم
من می هراسم بعد از این مدت
از کل عشق و عاشقی کردن
یادت نمی آید که من هستم
حتی نبودم قد یک ارزن
آباد در شهر دلم بودی
من زندگی کردم تو را وقتی
یک عمر ماه کاملم بودی
رخصت ندادی بار دیگر من
مهمان تو در خانه ات باشم
داغ تو بر جان و دلم مانده
میشد که من پروانه ات باشم
میعادگاه راهمان گم شد
در کوچه های بی سرانجامی
دیگر قدم هایم نمیفهمید
سرمی گذارم روی ناکامی
دستان خود را میشود آرام
یک لحظه بگشایی به آغوشم
یا صحبت دیوانگی ها را
نجوا کنی اینبار در گوشم
من می هراسم بعد از این مدت
از کل عشق و عاشقی کردن
یادت نمی آید که من هستم
حتی نبودم قد یک ارزن
۱۸.۶k
۰۳ اسفند ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.