اروم رفتم داخل محسن نشسته بود تو پذیرای محسن از فامیلامون
اروم رفتم داخل محسن نشسته بود تو پذیرای محسن از فامیلامون بود ولی تصور من از فامیل فقط عمه بود وعمو که باهاشون رفت آمد داشتیم رفتم طرف در اتاق محمد زن عمو کنارش بود داشتن حرف می زدن
- من تصمیمو گرفتم ...زندگی خودمه اینو به بابا هم بگید
- فرشته چی محمد نظر اون مهم نیست
- اونم عادت می کنه
- اون دوست داره
محمد سکوت کرد بعد چند لحظه گفت : زندگی اون مهمتره اگه خوب نشدم چی
- الانم نمیشه تصمیم بگیری .چرا انقدر نا امیدی
- چون خسته شدم چند ماه اینجام ونمی تونم تکون بخورم ...خسته شدم ...دارم می ترکم
- کار امروز فرشته باعث شد حرف بزنی خودتو خالی کنی .یکم فکر کن جدایی از اون زوده باباتم راضی نمیشه نظر فرشته مهم نیست برات
- وقتی زن من شد کسی نظرشو پرسید حالا هم به نفع خودشه
- من این کارو نمی کنم
- من می خوای پس بزنی ...
محمد برگشت نگام کرد تو چشام وبعد روشو برگردوند زن عمو هول شد وگفت : کی اومدی ...کجا بودی
محمد برگشت نگام کرد وگفت : وقتی من اینجام هر کجا دوست داری میری
- وقتی میخوای جدا بشی برات مهمه
- تا تو این خونه ای از این غلطها نمی کنی
- پیش دکترت بودم
نگام کرد وزن عمو داشت انگشتای دستشو خورد می کرد
- به همین راحتی می خوای منو بزاری کنار
- وقتی رفتی دکتر وحرفامونم شنیدی اره برو
- محمد من زنتم ...دختر عموت غریبه نیستم منو از خودت می رونی قرار نیست که خوب نشی فقط زمان....
- گمشو بیرون ....
با گریه نگاش کردم وگفتم : نمیرم
- فرشته خانم برید بیرون محمد نباید عصبی بشه وتکون بخوره
- نمیرم ...تو حق نداری خودت یک طرفه تصمیم بگیری
زن عمو محمد رو نگه داشت وگفت : بسه محمد تکون نخور محسن
رفتم جلو وگفتم : نمیرم تا وقتی خوب نشی خوب شدی خودم میرم .
- بمونی پیش کسی که تا ابد جاش همینجاست چه خوب شدنی این چند ماه خوب شدم که از این به بعدش خوب بشم .
- میشی
نگام کرد بعد روشو برگردوند چشای پر اشکش قلبمو به درد آورد حق داشت من باعث شدم اون اینجا زجر بکشه زن عمو ومحسن رفتن بیرون رفتم کنار تختش دستشو گرفتم و بوسیدم برگشت نگام کرد
- اگه خوب نشدم چی ...باید بری
- چی عوض میشه
- بپای من زجر بکشی که چی
- مگه قرار خوب نشی
- امید ندارم
- باید داشته باشی دکتر گفت اگه همینجوری پیش بری حالت زود زود خوب میشه
- دروغگوی خوبی نیستی من می دونم تو چه وضیتی هستم
- من کنارتم ....محمد
نگام می کرد
- محمد همش تقصیر منه ...
- تقصیر خودم بود قول دادم عصبی نشم نشد با جون خودمون بازی کردم تو با اون حالت من با این حالم
- من مشکلی نداشتم
- می دونم داشتی ...چقدر درد کشیدی ...کاریه که کردم
چقدر یهو آروم شده بود چشای سبزش پر غم بود خم شدم پیشونیشو بوسیدم کنارش نشسته بودم سکوت کرده بودداشت فکر می کرد
- محمد
نگام کرد
- منو می بخشی .جبران می کنم .
ناراحت کرد وگفت : از حرفام دلگیری که گفتم
- می دونم مقصر خودمم ...هیچ وقت خودمو نمی بخشم
- بهش فکر نکن می دونم خودم مقصرم
دستمو گرفت وکف دستمو بوسید چشاشو بست موهاش ناز کردم لبخند کمرنگی رو لباش نشست
- من تصمیمو گرفتم ...زندگی خودمه اینو به بابا هم بگید
- فرشته چی محمد نظر اون مهم نیست
- اونم عادت می کنه
- اون دوست داره
محمد سکوت کرد بعد چند لحظه گفت : زندگی اون مهمتره اگه خوب نشدم چی
- الانم نمیشه تصمیم بگیری .چرا انقدر نا امیدی
- چون خسته شدم چند ماه اینجام ونمی تونم تکون بخورم ...خسته شدم ...دارم می ترکم
- کار امروز فرشته باعث شد حرف بزنی خودتو خالی کنی .یکم فکر کن جدایی از اون زوده باباتم راضی نمیشه نظر فرشته مهم نیست برات
- وقتی زن من شد کسی نظرشو پرسید حالا هم به نفع خودشه
- من این کارو نمی کنم
- من می خوای پس بزنی ...
محمد برگشت نگام کرد تو چشام وبعد روشو برگردوند زن عمو هول شد وگفت : کی اومدی ...کجا بودی
محمد برگشت نگام کرد وگفت : وقتی من اینجام هر کجا دوست داری میری
- وقتی میخوای جدا بشی برات مهمه
- تا تو این خونه ای از این غلطها نمی کنی
- پیش دکترت بودم
نگام کرد وزن عمو داشت انگشتای دستشو خورد می کرد
- به همین راحتی می خوای منو بزاری کنار
- وقتی رفتی دکتر وحرفامونم شنیدی اره برو
- محمد من زنتم ...دختر عموت غریبه نیستم منو از خودت می رونی قرار نیست که خوب نشی فقط زمان....
- گمشو بیرون ....
با گریه نگاش کردم وگفتم : نمیرم
- فرشته خانم برید بیرون محمد نباید عصبی بشه وتکون بخوره
- نمیرم ...تو حق نداری خودت یک طرفه تصمیم بگیری
زن عمو محمد رو نگه داشت وگفت : بسه محمد تکون نخور محسن
رفتم جلو وگفتم : نمیرم تا وقتی خوب نشی خوب شدی خودم میرم .
- بمونی پیش کسی که تا ابد جاش همینجاست چه خوب شدنی این چند ماه خوب شدم که از این به بعدش خوب بشم .
- میشی
نگام کرد بعد روشو برگردوند چشای پر اشکش قلبمو به درد آورد حق داشت من باعث شدم اون اینجا زجر بکشه زن عمو ومحسن رفتن بیرون رفتم کنار تختش دستشو گرفتم و بوسیدم برگشت نگام کرد
- اگه خوب نشدم چی ...باید بری
- چی عوض میشه
- بپای من زجر بکشی که چی
- مگه قرار خوب نشی
- امید ندارم
- باید داشته باشی دکتر گفت اگه همینجوری پیش بری حالت زود زود خوب میشه
- دروغگوی خوبی نیستی من می دونم تو چه وضیتی هستم
- من کنارتم ....محمد
نگام می کرد
- محمد همش تقصیر منه ...
- تقصیر خودم بود قول دادم عصبی نشم نشد با جون خودمون بازی کردم تو با اون حالت من با این حالم
- من مشکلی نداشتم
- می دونم داشتی ...چقدر درد کشیدی ...کاریه که کردم
چقدر یهو آروم شده بود چشای سبزش پر غم بود خم شدم پیشونیشو بوسیدم کنارش نشسته بودم سکوت کرده بودداشت فکر می کرد
- محمد
نگام کرد
- منو می بخشی .جبران می کنم .
ناراحت کرد وگفت : از حرفام دلگیری که گفتم
- می دونم مقصر خودمم ...هیچ وقت خودمو نمی بخشم
- بهش فکر نکن می دونم خودم مقصرم
دستمو گرفت وکف دستمو بوسید چشاشو بست موهاش ناز کردم لبخند کمرنگی رو لباش نشست
۱۰.۶k
۲۸ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.