*گل یخ*
*گل یخ*
*محمد*
شراره چندتا از بچه ها رو هم دعوت کرده بود برای تولد وتو کافه تولد گرفته بودچون کافه دوستمون بود خوردن مشروب برامون آزاد گذاشت یاد عروسی محیا افتادم با همین ادما تو مهمونی مشروب خورده بودم شراره گفته بود حالش بده ومنو کشوند به اون مهمونی بعدم گفت شوخی کرده عروسی خواهرم رو بخاطر شوخی احمقانش ول کرده بودم نمی خواستم تو خوردن مشروب زیاده روی کنم ولی وقتی مشروب می ریختن باید می خوردیم قانونش بود شراره دلبری می کرد تقریبا تو بغلم نشسته بود بدنم داغ کرده بود دنبال موبایلم بودم قایمش کرده بود نکنه کار دست خودم بدم چشام می سوخت ودلم می خواست بخوابم .بد مست نبودم ولی انگاری اینبار فرق داشت گفتم باید برم خونه شراره گفت همونجا یکم استراحت کنم بعد بریم اون کجا می خواست بیاد چشام بستم رو کاناپه دراز پکشیدم چشام سنگین بود یه لحظه چشام باز کردم با دیدن تصویری که دیدم چشام بستم خدایا چه غلطی کردم شراره داشت چیکار می کرد خدایا کمکم کن قول میدم دیگه لب به مشروب نزنم ولی مطمئن بودم به جز مشروب یه چیز دیگه به خوردم دادن به سختی نشستم
- چی شد محمد...خوبی
می خندیدزنده ات نمی زارم شراره
بلند شدم سرم گیج می رفت یه حال اجیب داشتم رفتم طرف در
- محمد وایسا...
- چیکار کردی ...کثافت داشتی اونو می بوسیدی ...هرزه ...
درباز کردم دستمو گرفت صداشو نمی شنیدم دستمو کشیدم انگار پرت شدم ازیه جای بلد نمی تونستم داد بزنم چشام سنگین شد
با گرمی لبم چشامو باز کردم شراره بالا سرم بود خندید گفت: چت شد محمد .
- کجام ؟!
- خونه ای ما حالت بد شد بچه ها آوردنت اینجا
نگاش کردم این چرا رو من بود اونم با اون لباس .
- این چیه تنت ...
- خوب لباسه دیگه پاشو کیک تولدتو ببر
خودمو نگاه کردم لباسم تنم بود
- نترس بابا نخوردمت
هنوز گیج بودم
- چیکار کردی
- هیچی بابا جلو همع به من فوش دادی یه قرص بود انقدر حالت بد شد
- تو داشتی کی رو می بوسیدی
- خوب منم حالم بد شد کار اون سیامک احمق بود
- چرا فقط حال من بد شد
- نمی دونم
- گوشیم کو
گوشیمو آورد ازش گرفتم وبلند شدم
- محمد
- خفه شو فکر کردی با بچه طرفی ....آشغال ...
از خونشون اومدم بیرون ماشینم نبود رفتم سر خیابون یه ماشین گرفتم کیف پولمم نبود به آرمین زنگ زدم وجریان رو گفتم گفت جلو در خونمون منتظر می مونه وقتی رسیدم آرمین پول ماشین حساب کرد
-ساعت چنده ارمین ؟
- دو شبه بری خونه باز جنگ ودعوا نشه
- نه حواسم هست
- بعدا حرف می زنیم مواظب خودت باش محمد
- تا فردا
رفتم داخل انقدر اروم که خودمم صدای پای خودمو نمی شنیدم حالم بد بود بیچاره ات می کنم شراره
رفتم بالا چراغ پذیرای خاموش بودولی همه جاروشن بود ماتم برد خدایا ببین چیکار کردی محمد
رو میز کیک بود همع جا پراز گل وچراغکای کوچلو بود کیک رو گذاشتم تو یخچال
- احمق ببین چیکار کردی
رفتم اتاق خواب اونجا هم پر شمع بود وگل
*محمد*
شراره چندتا از بچه ها رو هم دعوت کرده بود برای تولد وتو کافه تولد گرفته بودچون کافه دوستمون بود خوردن مشروب برامون آزاد گذاشت یاد عروسی محیا افتادم با همین ادما تو مهمونی مشروب خورده بودم شراره گفته بود حالش بده ومنو کشوند به اون مهمونی بعدم گفت شوخی کرده عروسی خواهرم رو بخاطر شوخی احمقانش ول کرده بودم نمی خواستم تو خوردن مشروب زیاده روی کنم ولی وقتی مشروب می ریختن باید می خوردیم قانونش بود شراره دلبری می کرد تقریبا تو بغلم نشسته بود بدنم داغ کرده بود دنبال موبایلم بودم قایمش کرده بود نکنه کار دست خودم بدم چشام می سوخت ودلم می خواست بخوابم .بد مست نبودم ولی انگاری اینبار فرق داشت گفتم باید برم خونه شراره گفت همونجا یکم استراحت کنم بعد بریم اون کجا می خواست بیاد چشام بستم رو کاناپه دراز پکشیدم چشام سنگین بود یه لحظه چشام باز کردم با دیدن تصویری که دیدم چشام بستم خدایا چه غلطی کردم شراره داشت چیکار می کرد خدایا کمکم کن قول میدم دیگه لب به مشروب نزنم ولی مطمئن بودم به جز مشروب یه چیز دیگه به خوردم دادن به سختی نشستم
- چی شد محمد...خوبی
می خندیدزنده ات نمی زارم شراره
بلند شدم سرم گیج می رفت یه حال اجیب داشتم رفتم طرف در
- محمد وایسا...
- چیکار کردی ...کثافت داشتی اونو می بوسیدی ...هرزه ...
درباز کردم دستمو گرفت صداشو نمی شنیدم دستمو کشیدم انگار پرت شدم ازیه جای بلد نمی تونستم داد بزنم چشام سنگین شد
با گرمی لبم چشامو باز کردم شراره بالا سرم بود خندید گفت: چت شد محمد .
- کجام ؟!
- خونه ای ما حالت بد شد بچه ها آوردنت اینجا
نگاش کردم این چرا رو من بود اونم با اون لباس .
- این چیه تنت ...
- خوب لباسه دیگه پاشو کیک تولدتو ببر
خودمو نگاه کردم لباسم تنم بود
- نترس بابا نخوردمت
هنوز گیج بودم
- چیکار کردی
- هیچی بابا جلو همع به من فوش دادی یه قرص بود انقدر حالت بد شد
- تو داشتی کی رو می بوسیدی
- خوب منم حالم بد شد کار اون سیامک احمق بود
- چرا فقط حال من بد شد
- نمی دونم
- گوشیم کو
گوشیمو آورد ازش گرفتم وبلند شدم
- محمد
- خفه شو فکر کردی با بچه طرفی ....آشغال ...
از خونشون اومدم بیرون ماشینم نبود رفتم سر خیابون یه ماشین گرفتم کیف پولمم نبود به آرمین زنگ زدم وجریان رو گفتم گفت جلو در خونمون منتظر می مونه وقتی رسیدم آرمین پول ماشین حساب کرد
-ساعت چنده ارمین ؟
- دو شبه بری خونه باز جنگ ودعوا نشه
- نه حواسم هست
- بعدا حرف می زنیم مواظب خودت باش محمد
- تا فردا
رفتم داخل انقدر اروم که خودمم صدای پای خودمو نمی شنیدم حالم بد بود بیچاره ات می کنم شراره
رفتم بالا چراغ پذیرای خاموش بودولی همه جاروشن بود ماتم برد خدایا ببین چیکار کردی محمد
رو میز کیک بود همع جا پراز گل وچراغکای کوچلو بود کیک رو گذاشتم تو یخچال
- احمق ببین چیکار کردی
رفتم اتاق خواب اونجا هم پر شمع بود وگل
۸.۵k
۲۳ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.