کاراگاهان
#کاراگاهان
پارت۶
کرایه رو حساب کردمو پیاده شدم ی نگاه ب گوشیم انداختمو پلاک و با ساختمون رو ب روم چک کردم همون بود ی ساختمون معمولی با ی تابلو ک روش اسم مهرداد رو زده بود زنگو زدم صدای ی خانم اومد ک گفت
-کیه؟
+افشاری هستم…ترانه افشاری
در باز شد ی راهرو بود رفتم جلو مهرداد کنار میز ی خانم با ی چهره خییلی جلف نشسته بود و کر کر میخندیدن اون خانم ک فکر میکنم منشی مهرداد بود ی مانتو کوتاه زرشکی با شلوار و شال مشکی و موهای بلوند از این خز تر ندیده بودم گلومو صاف کردم ک مهرداد متوجه من بشه ک شد....
بلند شد و گفت
-سلام
+سلام
ب سمت در روبه رویی اشاره کرد و گفت
-بفرمایید تو منم الان میام
رفتم داخل ی اتاق بزرگ ک ی پنجره خیییلی بزرگ داشت ک جلوی پنجره ی میز خیییلی بزرگ بود جلوی میز مهرداد سه چهار تا صندلی و ی میز هم وسط رفتم رو صندلی نشستم صدای خنده هاشون هنوز میومد در باز شد چهره مهرداد خیلی جدی بود اومد نشست پشت میزش و گفت
-ببخشید ....خب شما گوشیو سی دی شخصی شو چک کنین منم لب تاپ فلش هم هس ک دوتاشو شما چک کنین دوتاشو من
کارمونو شروع کردیم گوشیشو با سیم یو اس بی ب لب تاپم وصل کردم پوشه های زیادی بود تک ب تک شروع کردم گشتن
هیچ فایلی چیز ب درد بخوری نداشت
مهرداد گفت
-چیزی پیدا کردی؟
+ن شما چی
-منم ن
کلافه شده بودم ب صفحه لب تاپم خیره شده بودم تو ذهنم میگفتم مگه میشه ک لب تاپش همه چیزش عادی باشه من شک ندارم ک خودکشی نبوده یکی ک باهاش دشمنی داشته اونو ب قتل رسونده
گفتم
اقای فراهانی....
مهرداد سرشو از توی لب تاپ سارا دراورد و نگاهی ب من انداخت
من ک ب وسط میز خیره شده بودم گفتم
من شک ندارم ک این کار نمیتونه خودکشی باشه
-اتفاقامن میگم خودکشی بوده چرا با خانواده مهمونی نرفته اینجا شک برانگیز
+منم دلیل دارم ک میگم خودکشی نیس چون ی دختری بوده از لحاظ روحی و حتی چیدمان شاد اتاقش معلومه ک افسرده نبوده این ک میگین اون چرا نرفته بیرون امکانش هس ک با یکی.....
منو مهرداد ب هم خیره شدیم
مهرداد گفت
-ینی اون
+اره اون احتمال داره با یکی قرار داشته باشه ک نرفته یا شاید هم راست میگفته ک حالش خوب نبوده
-احتمال اول ی خورده بوی شک میده ی جورایی بوداره
+اره همینطوره
یهوچیزی ب ذهنم رسید و بلند گفتم
+نکنه.....
-ها؟؟!؟
سرمو کردم تو لب تاپ احتمال داشت فایلی چیزی پنهان شده باشه اونو از حالت پنهان در اوردم
مهرداد وومد بالای سرم و ب لب تاپ خیره شد اونم فهمیده بود ک چی تو سرمه
ادامه در پارت٧ #maryam
پارت۶
کرایه رو حساب کردمو پیاده شدم ی نگاه ب گوشیم انداختمو پلاک و با ساختمون رو ب روم چک کردم همون بود ی ساختمون معمولی با ی تابلو ک روش اسم مهرداد رو زده بود زنگو زدم صدای ی خانم اومد ک گفت
-کیه؟
+افشاری هستم…ترانه افشاری
در باز شد ی راهرو بود رفتم جلو مهرداد کنار میز ی خانم با ی چهره خییلی جلف نشسته بود و کر کر میخندیدن اون خانم ک فکر میکنم منشی مهرداد بود ی مانتو کوتاه زرشکی با شلوار و شال مشکی و موهای بلوند از این خز تر ندیده بودم گلومو صاف کردم ک مهرداد متوجه من بشه ک شد....
بلند شد و گفت
-سلام
+سلام
ب سمت در روبه رویی اشاره کرد و گفت
-بفرمایید تو منم الان میام
رفتم داخل ی اتاق بزرگ ک ی پنجره خیییلی بزرگ داشت ک جلوی پنجره ی میز خیییلی بزرگ بود جلوی میز مهرداد سه چهار تا صندلی و ی میز هم وسط رفتم رو صندلی نشستم صدای خنده هاشون هنوز میومد در باز شد چهره مهرداد خیلی جدی بود اومد نشست پشت میزش و گفت
-ببخشید ....خب شما گوشیو سی دی شخصی شو چک کنین منم لب تاپ فلش هم هس ک دوتاشو شما چک کنین دوتاشو من
کارمونو شروع کردیم گوشیشو با سیم یو اس بی ب لب تاپم وصل کردم پوشه های زیادی بود تک ب تک شروع کردم گشتن
هیچ فایلی چیز ب درد بخوری نداشت
مهرداد گفت
-چیزی پیدا کردی؟
+ن شما چی
-منم ن
کلافه شده بودم ب صفحه لب تاپم خیره شده بودم تو ذهنم میگفتم مگه میشه ک لب تاپش همه چیزش عادی باشه من شک ندارم ک خودکشی نبوده یکی ک باهاش دشمنی داشته اونو ب قتل رسونده
گفتم
اقای فراهانی....
مهرداد سرشو از توی لب تاپ سارا دراورد و نگاهی ب من انداخت
من ک ب وسط میز خیره شده بودم گفتم
من شک ندارم ک این کار نمیتونه خودکشی باشه
-اتفاقامن میگم خودکشی بوده چرا با خانواده مهمونی نرفته اینجا شک برانگیز
+منم دلیل دارم ک میگم خودکشی نیس چون ی دختری بوده از لحاظ روحی و حتی چیدمان شاد اتاقش معلومه ک افسرده نبوده این ک میگین اون چرا نرفته بیرون امکانش هس ک با یکی.....
منو مهرداد ب هم خیره شدیم
مهرداد گفت
-ینی اون
+اره اون احتمال داره با یکی قرار داشته باشه ک نرفته یا شاید هم راست میگفته ک حالش خوب نبوده
-احتمال اول ی خورده بوی شک میده ی جورایی بوداره
+اره همینطوره
یهوچیزی ب ذهنم رسید و بلند گفتم
+نکنه.....
-ها؟؟!؟
سرمو کردم تو لب تاپ احتمال داشت فایلی چیزی پنهان شده باشه اونو از حالت پنهان در اوردم
مهرداد وومد بالای سرم و ب لب تاپ خیره شد اونم فهمیده بود ک چی تو سرمه
ادامه در پارت٧ #maryam
۳۴.۵k
۱۷ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.