*مریم*
*مریم*
........
کارت اصلا درست نبود فرزام
فرزام : آخه فکر می کردم اگه یکی دیگه رو کنار امیر ببینه خیلی چیزها عوض میشه
- اشتباه فکر کردی اگه من بودم تیکه تیکه ات می کردم
فرزام : من غلط کنم تو نفس وعمر منی خواستم یه کاری کرده باشم براشون
- اگه یکم امیر قیافه اش روعوض کنه بهتره شاید دل شیرین به رحم بیاد
فرزام : یعنی چطوری
مریم : امیر بخواد میشه
همراه فرزام رفتیم پیش امیر که تنها نشسته بود جالب بود دوست دخترشم با یکی دیگه گرم گرفته بود وامیر اصلا بی توجه بود
فرزام : سلام بر تو امیر خان گل
امیر : ببین چیکار کردی فرزام که بهاره هم بهم طعنه زده
خندیدم امیر سری تکون داد نشستیم کنارش و فکرهامو بهش گفتم اولش متعجب شد بعد گفت : شاید بدتر شد
- مطمئنم جواب میده
امیر : زمان زیادی میبره
فرزام : ارزشش رو داره
امیر : اگه نشد چی ؟
- نگران نباش
امیر : اونوقت برای همیشه از زندگیش میرم
فرزام : بدبین نباش پسر
نفس : پاشید ببینم یالله
نفس همه رو بلند کرد برای رقصیدن ولی امیر مخالفت کرد حتا شیرینم می رقصید همراه بهاره
فرزام : یا عروسی خودمون افتادم انقدر بهم خوش گذشت انگار چند دقیقه بود
خندیدم وگفتم : دیونه
فرزام : خدا رو شکر منو تو زود بهم رسیدیم من صبر حوصلم کمه
- کم دروغ بگو
فرزام : چطور
- یادت رفت شب عقدمون اعتراف کردی
فرزام : اِاِاِ راس میگی هان فکر کردم برات نگفتم
خندیدم سرمو به سینش فشرد وگفت : برای داشتنت روزی هزار بار از خدا تشکر می کنم
به شیرین نگاه کردم بعدم به امیر که با حسرت نگاش می کرد وگفتم : میشه چند سال عشق وعلاقه تبدیل بشه به نفرت
فرزام : آره همونطور که نفرت تبدیل میشه به عشق
........
کارت اصلا درست نبود فرزام
فرزام : آخه فکر می کردم اگه یکی دیگه رو کنار امیر ببینه خیلی چیزها عوض میشه
- اشتباه فکر کردی اگه من بودم تیکه تیکه ات می کردم
فرزام : من غلط کنم تو نفس وعمر منی خواستم یه کاری کرده باشم براشون
- اگه یکم امیر قیافه اش روعوض کنه بهتره شاید دل شیرین به رحم بیاد
فرزام : یعنی چطوری
مریم : امیر بخواد میشه
همراه فرزام رفتیم پیش امیر که تنها نشسته بود جالب بود دوست دخترشم با یکی دیگه گرم گرفته بود وامیر اصلا بی توجه بود
فرزام : سلام بر تو امیر خان گل
امیر : ببین چیکار کردی فرزام که بهاره هم بهم طعنه زده
خندیدم امیر سری تکون داد نشستیم کنارش و فکرهامو بهش گفتم اولش متعجب شد بعد گفت : شاید بدتر شد
- مطمئنم جواب میده
امیر : زمان زیادی میبره
فرزام : ارزشش رو داره
امیر : اگه نشد چی ؟
- نگران نباش
امیر : اونوقت برای همیشه از زندگیش میرم
فرزام : بدبین نباش پسر
نفس : پاشید ببینم یالله
نفس همه رو بلند کرد برای رقصیدن ولی امیر مخالفت کرد حتا شیرینم می رقصید همراه بهاره
فرزام : یا عروسی خودمون افتادم انقدر بهم خوش گذشت انگار چند دقیقه بود
خندیدم وگفتم : دیونه
فرزام : خدا رو شکر منو تو زود بهم رسیدیم من صبر حوصلم کمه
- کم دروغ بگو
فرزام : چطور
- یادت رفت شب عقدمون اعتراف کردی
فرزام : اِاِاِ راس میگی هان فکر کردم برات نگفتم
خندیدم سرمو به سینش فشرد وگفت : برای داشتنت روزی هزار بار از خدا تشکر می کنم
به شیرین نگاه کردم بعدم به امیر که با حسرت نگاش می کرد وگفتم : میشه چند سال عشق وعلاقه تبدیل بشه به نفرت
فرزام : آره همونطور که نفرت تبدیل میشه به عشق
۷.۷k
۱۳ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.