پارت شصت و هشت....
#پارت شصت و هشت....
#جانان...
هنوز گیج خواب بودم .....اصلا این کارن این وقت اینجا چه کار میکنه....اه ولش کن ....همین طوری گیج خواب به سمت اتاقم رفتم اومد خودم رو بندازم روی تخت که خودم رو توی ایینه دیدم.....
من......من....این شکلی....وای نه......ای جانان الهی زلیل شی دختر....من این شکلی جلو اون کارن بودم.....
اصلا وایسا ببینم...من که روی مبل خوابم برده بود چرا روی زمین بودم پس😕
اخ که اگر اون چیزی که توی مخمه باشه ابروم رفته....
صبح داشتم از کامین ایراد میگرفتما. .....بیا مگین اگه مسخره کنی سرت میاد...خوردی جانان خانم حالا هستش رو تف کن.....هی خدا ابروم .رفت...
خواب به کل از سرم پریده بود...رفتم یه شال سرم کردم و رفتم توی سالن تلوزیون هنوز روشن بود واسه خودش خاموش کردم و ظرف پفیلا و پفک رو برداشتم و بردم اشپز خونه.....
حالا من چطوری جلو کارن حاضر شم....یخاطر این که از فکرش بیام برون رفتم خودم رو با گردگیری خونه و تمیز کاری مشغول کردم....
نمیدونم چقدر گذشته بو که بل صدای در سالن به طرفش برگشتم که کامین رودیدم به طرفش رفت و سلام دادم و خسته نباشی...
کامین: سلام ممنون فنچول....اوه ببین چه کاری شده خانم....
اوممم میگم جانان ....چی پختی ناهار...
من: ای شکم پرست ...ناهار هم قیمه گذاشتم میخوری دیگه...
کامین: اممم دمت گرم فنچول خودم و لپم و کشید...
من: ای کامین ,بی شعور دردم گرفت...
کامین: اشکال نداره میگن هر چه از دوست رسد نیکوست...
من: والا من یکی که اصلا با تو دوستی ندارم بیشتر میخوام الان سر به تنت نباشه....هی میگه فنچول....برو به ترانه بگو نه به من....اه اه اصلا خوشم نمیاد ....
کامین اوه گل دختر حرص میخوری خوشگل تر میشه اون چشم هایتا به تا....تازه ترانه عشق منه خانم شما هم فنچ منی.....
من: ایییییییی فنچ هیچ کس هم نه فنچ تو...برو بابا با این عشقت حالم رو بد کردی. ......
راهم رو کشیدم و وسایل ها رو سر جاشون گذاشتم ساعت2 ظهر بود اووووه .....
سریع غذا رو گرم کردم و میز رو هم چیدم و رفتم کامین رو صدا زدم گفت الان میاد داره دست هاش رو میشوره .....
به طرف اتاق کارن رفتم واقعا ازش خجالت میکشیدم با این که اون قبلا مو هام رو دیده بود بازم سختم بود....
تقه ای به در زدم که کسی جواب نداد...رفتم تو ....اقا غرق خواب بود..توی خواب بازم اخم داشت...خدا داند داره تو خواب دخل کی رو میاره با این اخم ها.....خخخخ
کمی صداش زدم که گفت:اه جانان خوابم میاد ....ول کن برو دیگه....و سرش رو کرد زیر بالشت....
من: میگم خودتون گفتین بیدارتون کنم واسه ناهار....
کارن: باشه بابا اه ....برو اومدم....
من چیزی نگفتم و اومدم پایین که دیدم کامین سر میزه نشسته ....
اینم پست های جبرانی ...پست بعد بعد از ظهر....😍
#جانان...
هنوز گیج خواب بودم .....اصلا این کارن این وقت اینجا چه کار میکنه....اه ولش کن ....همین طوری گیج خواب به سمت اتاقم رفتم اومد خودم رو بندازم روی تخت که خودم رو توی ایینه دیدم.....
من......من....این شکلی....وای نه......ای جانان الهی زلیل شی دختر....من این شکلی جلو اون کارن بودم.....
اصلا وایسا ببینم...من که روی مبل خوابم برده بود چرا روی زمین بودم پس😕
اخ که اگر اون چیزی که توی مخمه باشه ابروم رفته....
صبح داشتم از کامین ایراد میگرفتما. .....بیا مگین اگه مسخره کنی سرت میاد...خوردی جانان خانم حالا هستش رو تف کن.....هی خدا ابروم .رفت...
خواب به کل از سرم پریده بود...رفتم یه شال سرم کردم و رفتم توی سالن تلوزیون هنوز روشن بود واسه خودش خاموش کردم و ظرف پفیلا و پفک رو برداشتم و بردم اشپز خونه.....
حالا من چطوری جلو کارن حاضر شم....یخاطر این که از فکرش بیام برون رفتم خودم رو با گردگیری خونه و تمیز کاری مشغول کردم....
نمیدونم چقدر گذشته بو که بل صدای در سالن به طرفش برگشتم که کامین رودیدم به طرفش رفت و سلام دادم و خسته نباشی...
کامین: سلام ممنون فنچول....اوه ببین چه کاری شده خانم....
اوممم میگم جانان ....چی پختی ناهار...
من: ای شکم پرست ...ناهار هم قیمه گذاشتم میخوری دیگه...
کامین: اممم دمت گرم فنچول خودم و لپم و کشید...
من: ای کامین ,بی شعور دردم گرفت...
کامین: اشکال نداره میگن هر چه از دوست رسد نیکوست...
من: والا من یکی که اصلا با تو دوستی ندارم بیشتر میخوام الان سر به تنت نباشه....هی میگه فنچول....برو به ترانه بگو نه به من....اه اه اصلا خوشم نمیاد ....
کامین اوه گل دختر حرص میخوری خوشگل تر میشه اون چشم هایتا به تا....تازه ترانه عشق منه خانم شما هم فنچ منی.....
من: ایییییییی فنچ هیچ کس هم نه فنچ تو...برو بابا با این عشقت حالم رو بد کردی. ......
راهم رو کشیدم و وسایل ها رو سر جاشون گذاشتم ساعت2 ظهر بود اووووه .....
سریع غذا رو گرم کردم و میز رو هم چیدم و رفتم کامین رو صدا زدم گفت الان میاد داره دست هاش رو میشوره .....
به طرف اتاق کارن رفتم واقعا ازش خجالت میکشیدم با این که اون قبلا مو هام رو دیده بود بازم سختم بود....
تقه ای به در زدم که کسی جواب نداد...رفتم تو ....اقا غرق خواب بود..توی خواب بازم اخم داشت...خدا داند داره تو خواب دخل کی رو میاره با این اخم ها.....خخخخ
کمی صداش زدم که گفت:اه جانان خوابم میاد ....ول کن برو دیگه....و سرش رو کرد زیر بالشت....
من: میگم خودتون گفتین بیدارتون کنم واسه ناهار....
کارن: باشه بابا اه ....برو اومدم....
من چیزی نگفتم و اومدم پایین که دیدم کامین سر میزه نشسته ....
اینم پست های جبرانی ...پست بعد بعد از ظهر....😍
۱۶.۴k
۲۹ خرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.