چقدر دلم می خواهد معشوقِ مردی باشم که لبخندش وسیع و مهربا
چقدر دلم می خواهد معشوقِ مردی باشم که لبخندش وسیع و مهربان باشد و آغوشش بویِ خودش را بدهد
مردی که بی هوا بیاید و بگوید موافقی جمع کنیم و به سفر برویم و من هیجان زده ذوق کنم و بپرم بغلش
گاهی نیمه شب هوسِ خیابان گردی کند و برایم سعدی بخواند
و دستانش بزرگ باشد و آدمها را دوست داشته باشد و بر سر بچه ها دست بکشد و مهربان بغلشان کند و از زنها نترسد که شیطانند و گولش می زنند!!
که خودش را قبول داشته باشد و برایم دامن هایِ پرچین گلدار و لیوان هایِ خوشگل بخرد و کیف کند ، وقتی میوه می خورد
و داستان بخواند و بتواند همیشه با یک دست رانندگی کند و دستپختم را دوست داشته باشد و در چشمم غرق شود و لباسهایم را بو کند و مادرش را دوست داشته باشد و از خودش برایم بگوید که بلد باشد حرف بزند و مرا وقتی گریه می کنم بخنداند و دوستت دارم هایش وجودم را پر کند
من عاشقِ این مرد خواهم بود...
مردی که بی هوا بیاید و بگوید موافقی جمع کنیم و به سفر برویم و من هیجان زده ذوق کنم و بپرم بغلش
گاهی نیمه شب هوسِ خیابان گردی کند و برایم سعدی بخواند
و دستانش بزرگ باشد و آدمها را دوست داشته باشد و بر سر بچه ها دست بکشد و مهربان بغلشان کند و از زنها نترسد که شیطانند و گولش می زنند!!
که خودش را قبول داشته باشد و برایم دامن هایِ پرچین گلدار و لیوان هایِ خوشگل بخرد و کیف کند ، وقتی میوه می خورد
و داستان بخواند و بتواند همیشه با یک دست رانندگی کند و دستپختم را دوست داشته باشد و در چشمم غرق شود و لباسهایم را بو کند و مادرش را دوست داشته باشد و از خودش برایم بگوید که بلد باشد حرف بزند و مرا وقتی گریه می کنم بخنداند و دوستت دارم هایش وجودم را پر کند
من عاشقِ این مرد خواهم بود...
۲.۷k
۱۸ اسفند ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.