انتقام عاشقانه پارت۹
انتقام عاشقانه پارت۹
رفتم تو آشپزخونه،همه بودند صبح بخیر گفتم و رفتم پشت میز نشستم و صبحانمو خوردم یه لیوان شیر برای خودم ریختم و نوشیدمش بعدش هم سریع رفتم توی اتاقم و رفتم حموم وقتی کارم تموم شد یه تاپ بندی سفید یه پیراهن نیم آستین صورتی پوشیدم ولی دکمه هاشو باز گذاشتم یه شلوارک کوتاه سفید هم پام کردم و گوشیمو برداشتم رفتم پایین و روی کاناپه نشستم چون تا بعد از ظهر کار خاصی نداشتم و کمپانی هم نمیرفتیم بازی فکری گوشیم رو باز کردم و شروع کردم به بازی کردن یکم که گذشت دیگه به معنای کامل کلمه حوصلم سر رفته بود گوشیم و خاموش کردم و طبق عادتی که تو این مواقع داشتم شروع کردم به گیر دادن به خودم
بم بم+صبا دیوونه شدی؟؟؟
-نه خیر براچی همچین حرفی میزنی؟؟؟
یونگجه+بم بم راست میگه نیم ساعته یکسره داری غر میزنی هی میگی چرا ناخونامو لاک نزدم چرا موهامو رنگ نکردم چرا قاب گوشیمو عوض نکردم چرا.....
پریدم وسط حرفشو گفتم
-صبر کن صبر کن همه ی این حرفا رو من زدم
همه باهم+بلهههههههه
-خو هروقت حوصله ام سر میره اینجوری میشم راستی ساعت چنده؟؟؟
جی بی+ دوازده
-وای اینجوری که من تا ساعت پنج از کلافگی میمیرم آهان فهمیدم چیکار کنم میرم آرایشگاه تا برای مهمونی حاضر شم
بعدشم رو به جی بی کردم و گفتم
-میشه یه تاکسی برام بگیرید من شمارشو ندارم
مارک+من میرسونمت
-نمیخواد مزاحم نمیشم با تاکسی نمیرم
جی بی+به نظرم بهتره با تاکسی نری چون از کنسرت فقط یک روز میگذره مطمعناً همه عکستو دارند
-باشه پس من میرم وسایلام رو بردارم
اینو گفتم و سریع رفتم توی اتاقم و دنبال یه لباس خوب میگشتم که چشمم به به یه دکلته مشکی افتاد دامنش پفیش تا بالای زانوم بود و روی قسمت جلو سینش درخشندگی زیادی با اکلیل های مشکی ایجاد شده بود و روش یه کت مشکی درخشان میخورد ولی روی قسمت کمر لباسم باز بود زیاد برام مهم نبود سریع برداشتمش و به همراه یه شنل مشکی توی کاور لباس گذاشتم سرویس جواهراتم رو هم برداشتم و به همراه کادوی نانیا توی کیف دستیم گزاشتم کفش های مشکی پاشنه هفت سانتیم رو هم برداشتم و سریع رفتم توی پارکینگ که مارک رو دیدم که کنار ماشینش ایستاده بود و منتظر من بود رفتم طرفش و ازش خواستم صندوق رو بزنه وسایلام رو گذاشتم تو صندوق و رفتم نشستم تو ماشین اونم نشست و ماشین و روشن کرد و از پارکینگ خارج شد
آدرس رو بهش دادم بعد از چند دقیقه رسیدیم پیاده شدم و وسایلام و از صندوق برداشتم و ازش تشکرخداحافظی کردم و رفتم تو سالن آرایشگاه
(شش ساعت بعد)
بالاخره کارشون تموم شد و دست از سرم برداشتنرفتم اتاق پرو و لباس هامو پوشیدم و جواهراتمو انداختم اومدم بیرون و رفتم جلوی آینه قدّی واقعا عالی شده بودم سریع شنلمو پوشیدم و از منشی آرایشگاه خواستم برام تاکسی بگیره چند دقیقه بعد ماشین اومد منم سریع سوارش شدم و آدرس مهمونی رو دادم.......
+خانم رسیدیم
-خیلی ممنون
پولش رو حساب کردم و رفتم داخل که هانیا اومد طرفم
هانیا+اوهوووووو میگم اومدی مهمونی یا اومدی کشتار دسته جمعی پسرا
-اول سلام دوما تقصیر من نیست که خوشگلم
+باشه باشه حالا بیا بریم وسایلت رو بزاری
-باشه بریم
هانیا رفت طرف یه اتاق که ته راهرو بود رفت داخلش منم پشت سرش رفتم و وسایلمو گذاشتم و شنلمو درآوردم و باز برگشتیم به سالن مهمونی نانیا رو دیدم که روی صندلی نشسته بود رفتم طرفش
-سلام به نو گل شکفته تولدت مبارک خوبی؟؟
نانیا+سلام خوشگله خوبم تو چطوری؟؟
-منم عالیمممممم راستی یه چیزی مگه تو و هانیا دوقلو نیستید پس چرا امروز فقط تولد تو رو جشن گرفتن؟؟؟
هانیا+نه خیر خوشگل اسکل تولد دوتامونه نگفتم ببینم میفهمی دیدم خنگ تر از این حرفایی
-منو سرکار میزاری دلت میخواد بزنمت
هانیا+جای تبریکته؟؟؟؟
-آه عشقم مرا ببخش دوستت دارم تولدت مبارک حال یک بوس میدهی؟؟؟
هانیا+کوفت عین آدم حرف بزن بخشیدمت بوسم لازم نیست حالاهم بیا بریم یکم برقصیم
-بریم
با هانیا و نانیا رفتیم وسط که دی جی یه آهنگ بترکون گذاشت داشتم میرقصیدم که چشمم به در افتاد
-هانیا اینا اینجا چیکار میکنند؟؟؟
هانیا+من دعوتشون کردم حالا هم بیا بریم بهشون
خوش آمد بگیم
با هانیا رفتیم طرفشون
هانیا+سلام خوش اومدین
همشون+ممنون
-سلام
همه+سلام
-میگم چرا به من نگفتید که شما هم دعوتید؟؟؟
جی بی+هانیا از ما خواست بهت چیزی نگیم تا سوپرایز شی
-آهان
بعدشم زیر لب گفتم
-من فقط این هانیا رو گیر بیارم میکشمش
هانیا+شنیدم چی گفتی
-اصلا یه جوری گفتم تو بشنوی
هانیا+حالا ولش کن بیا بریم برقصیم
-تو برو من نمیام
هانیا+باشه پس من رفتم
اینو گفت و رفت تا برقصه یه لیوان آب پرتغال برداشتم و نشستم کنار جی بی که دیدم یورا از در اومد تو باور نمیشد رفتم طرفش
-یورا خودتی؟؟؟؟
یورا+آره خودمم
-باورم نمیشه اینجایی تو که ایران بودی؟؟؟
+آره ولی هانیا زنگ زد
رفتم تو آشپزخونه،همه بودند صبح بخیر گفتم و رفتم پشت میز نشستم و صبحانمو خوردم یه لیوان شیر برای خودم ریختم و نوشیدمش بعدش هم سریع رفتم توی اتاقم و رفتم حموم وقتی کارم تموم شد یه تاپ بندی سفید یه پیراهن نیم آستین صورتی پوشیدم ولی دکمه هاشو باز گذاشتم یه شلوارک کوتاه سفید هم پام کردم و گوشیمو برداشتم رفتم پایین و روی کاناپه نشستم چون تا بعد از ظهر کار خاصی نداشتم و کمپانی هم نمیرفتیم بازی فکری گوشیم رو باز کردم و شروع کردم به بازی کردن یکم که گذشت دیگه به معنای کامل کلمه حوصلم سر رفته بود گوشیم و خاموش کردم و طبق عادتی که تو این مواقع داشتم شروع کردم به گیر دادن به خودم
بم بم+صبا دیوونه شدی؟؟؟
-نه خیر براچی همچین حرفی میزنی؟؟؟
یونگجه+بم بم راست میگه نیم ساعته یکسره داری غر میزنی هی میگی چرا ناخونامو لاک نزدم چرا موهامو رنگ نکردم چرا قاب گوشیمو عوض نکردم چرا.....
پریدم وسط حرفشو گفتم
-صبر کن صبر کن همه ی این حرفا رو من زدم
همه باهم+بلهههههههه
-خو هروقت حوصله ام سر میره اینجوری میشم راستی ساعت چنده؟؟؟
جی بی+ دوازده
-وای اینجوری که من تا ساعت پنج از کلافگی میمیرم آهان فهمیدم چیکار کنم میرم آرایشگاه تا برای مهمونی حاضر شم
بعدشم رو به جی بی کردم و گفتم
-میشه یه تاکسی برام بگیرید من شمارشو ندارم
مارک+من میرسونمت
-نمیخواد مزاحم نمیشم با تاکسی نمیرم
جی بی+به نظرم بهتره با تاکسی نری چون از کنسرت فقط یک روز میگذره مطمعناً همه عکستو دارند
-باشه پس من میرم وسایلام رو بردارم
اینو گفتم و سریع رفتم توی اتاقم و دنبال یه لباس خوب میگشتم که چشمم به به یه دکلته مشکی افتاد دامنش پفیش تا بالای زانوم بود و روی قسمت جلو سینش درخشندگی زیادی با اکلیل های مشکی ایجاد شده بود و روش یه کت مشکی درخشان میخورد ولی روی قسمت کمر لباسم باز بود زیاد برام مهم نبود سریع برداشتمش و به همراه یه شنل مشکی توی کاور لباس گذاشتم سرویس جواهراتم رو هم برداشتم و به همراه کادوی نانیا توی کیف دستیم گزاشتم کفش های مشکی پاشنه هفت سانتیم رو هم برداشتم و سریع رفتم توی پارکینگ که مارک رو دیدم که کنار ماشینش ایستاده بود و منتظر من بود رفتم طرفش و ازش خواستم صندوق رو بزنه وسایلام رو گذاشتم تو صندوق و رفتم نشستم تو ماشین اونم نشست و ماشین و روشن کرد و از پارکینگ خارج شد
آدرس رو بهش دادم بعد از چند دقیقه رسیدیم پیاده شدم و وسایلام و از صندوق برداشتم و ازش تشکرخداحافظی کردم و رفتم تو سالن آرایشگاه
(شش ساعت بعد)
بالاخره کارشون تموم شد و دست از سرم برداشتنرفتم اتاق پرو و لباس هامو پوشیدم و جواهراتمو انداختم اومدم بیرون و رفتم جلوی آینه قدّی واقعا عالی شده بودم سریع شنلمو پوشیدم و از منشی آرایشگاه خواستم برام تاکسی بگیره چند دقیقه بعد ماشین اومد منم سریع سوارش شدم و آدرس مهمونی رو دادم.......
+خانم رسیدیم
-خیلی ممنون
پولش رو حساب کردم و رفتم داخل که هانیا اومد طرفم
هانیا+اوهوووووو میگم اومدی مهمونی یا اومدی کشتار دسته جمعی پسرا
-اول سلام دوما تقصیر من نیست که خوشگلم
+باشه باشه حالا بیا بریم وسایلت رو بزاری
-باشه بریم
هانیا رفت طرف یه اتاق که ته راهرو بود رفت داخلش منم پشت سرش رفتم و وسایلمو گذاشتم و شنلمو درآوردم و باز برگشتیم به سالن مهمونی نانیا رو دیدم که روی صندلی نشسته بود رفتم طرفش
-سلام به نو گل شکفته تولدت مبارک خوبی؟؟
نانیا+سلام خوشگله خوبم تو چطوری؟؟
-منم عالیمممممم راستی یه چیزی مگه تو و هانیا دوقلو نیستید پس چرا امروز فقط تولد تو رو جشن گرفتن؟؟؟
هانیا+نه خیر خوشگل اسکل تولد دوتامونه نگفتم ببینم میفهمی دیدم خنگ تر از این حرفایی
-منو سرکار میزاری دلت میخواد بزنمت
هانیا+جای تبریکته؟؟؟؟
-آه عشقم مرا ببخش دوستت دارم تولدت مبارک حال یک بوس میدهی؟؟؟
هانیا+کوفت عین آدم حرف بزن بخشیدمت بوسم لازم نیست حالاهم بیا بریم یکم برقصیم
-بریم
با هانیا و نانیا رفتیم وسط که دی جی یه آهنگ بترکون گذاشت داشتم میرقصیدم که چشمم به در افتاد
-هانیا اینا اینجا چیکار میکنند؟؟؟
هانیا+من دعوتشون کردم حالا هم بیا بریم بهشون
خوش آمد بگیم
با هانیا رفتیم طرفشون
هانیا+سلام خوش اومدین
همشون+ممنون
-سلام
همه+سلام
-میگم چرا به من نگفتید که شما هم دعوتید؟؟؟
جی بی+هانیا از ما خواست بهت چیزی نگیم تا سوپرایز شی
-آهان
بعدشم زیر لب گفتم
-من فقط این هانیا رو گیر بیارم میکشمش
هانیا+شنیدم چی گفتی
-اصلا یه جوری گفتم تو بشنوی
هانیا+حالا ولش کن بیا بریم برقصیم
-تو برو من نمیام
هانیا+باشه پس من رفتم
اینو گفت و رفت تا برقصه یه لیوان آب پرتغال برداشتم و نشستم کنار جی بی که دیدم یورا از در اومد تو باور نمیشد رفتم طرفش
-یورا خودتی؟؟؟؟
یورا+آره خودمم
-باورم نمیشه اینجایی تو که ایران بودی؟؟؟
+آره ولی هانیا زنگ زد
۳۴.۸k
۲۲ شهریور ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.