یک روز که خسته شوم ول میکنم و میروم. همه ی خاطره ها و خوب
یک روز که خسته شوم ول میکنم و میروم. همه ی خاطره ها و خوبی ها را میگذارم پشت سرم . تمام روزهایی را که تلاش کرده ام . ایستادگی کرده ام .همه اش ، همه اش را میگذارم کنار و راهم را میکشم و میروم . این اصلا خوی خوبی نیست . مشکل اصلی این است که نگران هیچ چیزی هم نمی شوم. نگران سقوط روحی و پولی نمی شوم . نگران شروع دوباره نمی شوم. نگران از دست دادن موقعیت هایم نمی شوم . فقط در یک لحظه میفهمم که من باید بروم !
بند و بساطم را جمع میکنم و میروم . من از زندگی ها بیرون میروم . از رابطه ها ، از دوستی ها ، از عشق های یک طرفه و دو طرفه و سه طرفه . از شغل ها . از اداره ها . از انتشاراتی ها . از خیابان ها... من میروم. .. و پشت سرم را نگاه نمیکنم . اخلاق گندی است ... غیر قابل تحمل است . بعدش میشوم سنگ . هیچ چیزی ، هیچ رخدادی نظرم را تغییر نمیدهد . هیچوقت برنمی گردم . دیر میروم اما بر نمی گردم . دلم تنگ میشود اما برنمی گردم .
بند و بساطم را جمع میکنم و میروم . من از زندگی ها بیرون میروم . از رابطه ها ، از دوستی ها ، از عشق های یک طرفه و دو طرفه و سه طرفه . از شغل ها . از اداره ها . از انتشاراتی ها . از خیابان ها... من میروم. .. و پشت سرم را نگاه نمیکنم . اخلاق گندی است ... غیر قابل تحمل است . بعدش میشوم سنگ . هیچ چیزی ، هیچ رخدادی نظرم را تغییر نمیدهد . هیچوقت برنمی گردم . دیر میروم اما بر نمی گردم . دلم تنگ میشود اما برنمی گردم .
۱.۸k
۱۶ شهریور ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.