پارت62: با روشن شدن هوا تکونی خوردم. اروم که چشامو باز ک
پارت62: با روشن شدن هوا تکونی خوردم. اروم که چشامو باز کردم فهمیدم که توی بغل جونگ کوکم. سرم روی شونش بود. هر روز صبح بهترین حس دنیا رو داشتم وقتی که چشامو باز میکردمو اونو کنارم میدیدم. دستمو روی سینش گذاشتم. سرشو تکون داد. روشو بهم کردو چشاشو باز کرد.
با چشای خندون نگاهش کردم. کوکی: از اول صبح که چشامو باز میکنم شروع به دلبری کردن میکنی.بس کن دختر. من:خوب حواست به دلت باشه که یوقت نبرمش ها؟
کوکی: بیا بغلم ببینم.محکم دساشو دورم حلقه کرد. لباشو روی پیشونیم گذاشتو بوسید. من: جونگ کوک پا نمیشی بریم توی حال؟؟ کوکی: چرا پا شو بریم. از تخت پا شدیم.
کوکی: استاپ پارک گائول. بلوزتو فراموش نکنی.
بلوزمو پوشیدم. از اتاق بیرون رفتیم. نشستیم روی صندلی. یهو تهیونگ از اتاق بیرون اومد . داشتم از خجالت آب میشدم. اومدو سلام کرد ما هم جوابشو دادیم. نمیتونستم باهاش چش تو چش بشم. واسه همین هعی اینور اونور نگا میکردم. میخواست اذیتم کنه..وی: گائول چرا اینجوری میکنی چیزی شده نگام کن ببینم مریضی؟؟
لبامو گاز گرفتم. من: نه مریض نیستم خوب خوبم.
وی: پس تو چشام نگا کن که بفهمم راس میگی یا نه.
تو چشاش زل زدم. من: هعی تو کیم تهیونگ تو فک کردی من هویجم .نه من خودم عندشم میخوای حرص منو در بیاری تربچه؟؟ ته ته متعجب نگا میکرد: خوب حله تو هویجی من تربچه جونگ کوک هم پیازچه لابد امروز سوپ سبزیجات داریم. داشتم جدی نگاش میکردم یهو از شدت خنده منفجر شدم. جونگ کوک هم زد زیر خنده.
وی: من که میدونم تو چرا تو چشام نگا نمیکنی. ولی باور کن من هیچی ندیدم فقط فهمیدم لباس تنت نیس.
کوکی غیرتی شد. کوکی: یاااا درسته من پیازچه م ولی فک کردی میزارم بدن خانوممو ببینی؟؟ وی: هه هه فعلا که دیدم نیازی به اجازه تو نبووود.. از صندلی پا شدم. عصبی بودم. من: یا کیم تهیووونگ تربچه باید زود تر میفهمیدم تو آدم نیسدی...جونگ کوک پا شو به حسابش برسیم.
وی: یاا میخواین چه غلطی بکنییین. من از هر دوتون بزرگ ترم. همین اومدم قلقلیش کنم گوشیم زنگ خورد.
وی: وای فرشته نجااات! من: بعدا حالیت میکنم. رفتم که گوشیمو جواب بدم. شماره نا شناس بود ولی برداشتم.
من: بله ؟ یه آقایی بود خیلی هم برام صداش آشنا بود..
آجوشی: خانوم پارک گائول این خودتون هستید؟
من: بله خودمم. ولی من شما رو به جا نمیارم.. آجوشی: بله باید منو ببخشین. من لی سومان هستم.
خیلی هول کردم. من: آ خیلی منو ببخشید قربان..
آجوشی: راجب اون فیلم پخش شده. من میخواستم پیشنهاد کار بهتون بدم بدون اودیشن اگه که مایلید توی این کمپانی فعالیت کنید ما باهاتون قرار داد میبندیم.
اصلا شوکه شده بودم. من: خیلی عذر میخوام ولی اگه ممکنه من نیاز به کمی مهلت دارم.. آجوشی: پس حتما بهمون خبر بدید. من: بله حتما. قطع کردم. کوکی: کی بود؟
من: اگه تونستی حدس بزنی میفهمم باهوشی.
کوکی: خودت میدونی من خنگم ده بگو .
من: لی...سومان از کمپانی اس ام بهم پیشنهاد کار داد.
وی: چی؟؟؟؟؟؟ جدی میگییی؟؟؟ کوکی: تو که قرار نیس پیشنهادشو قبول کنی ها؟؟؟ من: نه...فک نکنم.
کوکی: ینی چی فک نکنی؟ من: ینی احتمالش کمه.
کوکی: پس احتمال داره که قبول کنی.
با چشای خندون نگاهش کردم. کوکی: از اول صبح که چشامو باز میکنم شروع به دلبری کردن میکنی.بس کن دختر. من:خوب حواست به دلت باشه که یوقت نبرمش ها؟
کوکی: بیا بغلم ببینم.محکم دساشو دورم حلقه کرد. لباشو روی پیشونیم گذاشتو بوسید. من: جونگ کوک پا نمیشی بریم توی حال؟؟ کوکی: چرا پا شو بریم. از تخت پا شدیم.
کوکی: استاپ پارک گائول. بلوزتو فراموش نکنی.
بلوزمو پوشیدم. از اتاق بیرون رفتیم. نشستیم روی صندلی. یهو تهیونگ از اتاق بیرون اومد . داشتم از خجالت آب میشدم. اومدو سلام کرد ما هم جوابشو دادیم. نمیتونستم باهاش چش تو چش بشم. واسه همین هعی اینور اونور نگا میکردم. میخواست اذیتم کنه..وی: گائول چرا اینجوری میکنی چیزی شده نگام کن ببینم مریضی؟؟
لبامو گاز گرفتم. من: نه مریض نیستم خوب خوبم.
وی: پس تو چشام نگا کن که بفهمم راس میگی یا نه.
تو چشاش زل زدم. من: هعی تو کیم تهیونگ تو فک کردی من هویجم .نه من خودم عندشم میخوای حرص منو در بیاری تربچه؟؟ ته ته متعجب نگا میکرد: خوب حله تو هویجی من تربچه جونگ کوک هم پیازچه لابد امروز سوپ سبزیجات داریم. داشتم جدی نگاش میکردم یهو از شدت خنده منفجر شدم. جونگ کوک هم زد زیر خنده.
وی: من که میدونم تو چرا تو چشام نگا نمیکنی. ولی باور کن من هیچی ندیدم فقط فهمیدم لباس تنت نیس.
کوکی غیرتی شد. کوکی: یاااا درسته من پیازچه م ولی فک کردی میزارم بدن خانوممو ببینی؟؟ وی: هه هه فعلا که دیدم نیازی به اجازه تو نبووود.. از صندلی پا شدم. عصبی بودم. من: یا کیم تهیووونگ تربچه باید زود تر میفهمیدم تو آدم نیسدی...جونگ کوک پا شو به حسابش برسیم.
وی: یاا میخواین چه غلطی بکنییین. من از هر دوتون بزرگ ترم. همین اومدم قلقلیش کنم گوشیم زنگ خورد.
وی: وای فرشته نجااات! من: بعدا حالیت میکنم. رفتم که گوشیمو جواب بدم. شماره نا شناس بود ولی برداشتم.
من: بله ؟ یه آقایی بود خیلی هم برام صداش آشنا بود..
آجوشی: خانوم پارک گائول این خودتون هستید؟
من: بله خودمم. ولی من شما رو به جا نمیارم.. آجوشی: بله باید منو ببخشین. من لی سومان هستم.
خیلی هول کردم. من: آ خیلی منو ببخشید قربان..
آجوشی: راجب اون فیلم پخش شده. من میخواستم پیشنهاد کار بهتون بدم بدون اودیشن اگه که مایلید توی این کمپانی فعالیت کنید ما باهاتون قرار داد میبندیم.
اصلا شوکه شده بودم. من: خیلی عذر میخوام ولی اگه ممکنه من نیاز به کمی مهلت دارم.. آجوشی: پس حتما بهمون خبر بدید. من: بله حتما. قطع کردم. کوکی: کی بود؟
من: اگه تونستی حدس بزنی میفهمم باهوشی.
کوکی: خودت میدونی من خنگم ده بگو .
من: لی...سومان از کمپانی اس ام بهم پیشنهاد کار داد.
وی: چی؟؟؟؟؟؟ جدی میگییی؟؟؟ کوکی: تو که قرار نیس پیشنهادشو قبول کنی ها؟؟؟ من: نه...فک نکنم.
کوکی: ینی چی فک نکنی؟ من: ینی احتمالش کمه.
کوکی: پس احتمال داره که قبول کنی.
۵۴.۵k
۱۷ مهر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.