رمان وان دی لاو پارت ۴:
#رمان_وان_دی_لاو_پارت_۴:
قبل از خوندن...توجه کنین ک اگ آخره پست ننوشته بود پایان پارت چار,ینی هنوز کامل نشده...چن دیقه صب کنین تا کامل ویرایشش بدم..مرسی😀 )
لیام:
رو مبل نشسته بودم و داشتم تی وی نگا می کردم..حوصلم سر رفته بود شدیییییید...
گوشیم زنگ خورد...نگا صفحش کردم:شریل...
انگشتمو رو دکمه قرمز کشیدم و جواب ندادم... چی فک کرده...
دوباره زنگ زد..ریجکت کردم...
وقتی برای بار سوم زنگ زد تلفنو برداشتمو با عصبانیت داد زدم:با چه رویی هنوز زنگ میزنی؟؟؟
یهو صدای بغض آلود Bear تو گوشی پیچید:بابایی چرا داد میزنی...
دلم ی جوری شد...صدای اونو ک شنیدم...از کارم پشیمون شدم و فقط خیلی آروم گفتم:من بابای تو نیستم!
تلفونو قط کردم...آره...من باباش نیستم...اونقد احمقم ک چن وقت پیش اینو فهمیدم...
تا حالا نمیدونستم بچه ای که دوساله فک میکنم باباشم,بچه ی یکی دیگه باشه..💔
باید سیمکارتمو عوض کنم...باید هر راهی رو ک باعث میشه با شریل و اون بچه برخوردی داشته باشم ببندم...
باید...باید...باید....
دیگه خسته شدم از این همه باید دلگیر...دلم ی چیزی میخاد...شاید...
ی ذره آرامش؟؟؟💔 💔 💔 💔
از پذیرایی رفتم بیرونو رفتم تو اتاقم..سوییچ ماشینمو برداشتم..ی ماسک و کلاهم برداشتم و از خونه زدم بیرون..
پیش به سوی ماشین سواری😀 😀
**************************
مهسا:
می مونی تو همیشه تا همیشه تو یاد مننننننن...للله لله له له لهههههههههه...میدونی من میمیرم بدون تو
بدون تووووووووووووو
se fue...se fue......
آهنگ جدید آرش و گزاشته بودم و با ریتمش رو فرمون ضرب گرفته بودم..الحق ک خیلی باحاله..
خب خب خب...خریدامو ک کردم...بهتره برم خونه😀
دو س تا خیابون با خونه فاصله داشتم..پیچیدم توی ی کوچه که....
تقققققققققققققققققق....
ای خدا ورت داره نفله 😡
ریقوندی ب ماشینمممممممممم😭 😭 😭 😭 😭 😭 😭 😭
سریع از ماشینم پیاده شدم...ای بر پدر ولدمورتت لعنتتتتتتت💦 ببین چ بلایی سر ماشینم آوردههههههه
شده عین پیشونی هری پاتررررر😭 😭 😭 😭
با قیافه ای شبیه ملک الموت رفتم کنار ماشینی ک بهم زده بود...با جیغو ویغ گفتم:
آهای کورالدوله! بریز پایین ک عزراییلت اومدددددد😠 😠 😠 😠 😠 😠
از شدت عصبانیت قیافم مث گوجه قرمز شده بود..حتی هواسم نبود ک دارم فارسی حرف میزنم!هر موقع عصبانی میشم فارسی حرف میزنم😀 😅
برگشتم سمت ماشینم و انگلیش گفتم:الهی ممنی قربونت بره...الان باباشو میزارم تو ک..نش😅 صب کن فقط😀 😭
تو این فکرا بودم ک صدای باز شدن در ماشین اومد .برگشتم سمتش ..
اوه اوه...چ تیپی...چ کفشایی...چ شلواری...چ لبی...جون میده برای....زهرمااااااار😡 😅
چ سه تیغی کردی تو برادر...چ عینکی...چ چشمایی..؟؟؟چقد آشناااااان😓 😨 😓 😓 😓
لبخند دندونی زد و گفت:چه تصادف جالبی!😀 😅
با تته پته گفتم:آ..آره...ت...صادف..با...شما..ی...ینی...تو...بایدم...جالب...باشه:face_with_cold_sweat:
لبخند دندونیشو گنده تر کرد...چرا من عن شانسم اینقد؟؟؟چرا باید با یکی مث تو تصادف کنمو مث احمقا اینقد...ضایع بازی در بیارم😓 😓 😓 😓
لیام گفت:خونه ی تو هم این اطرافه؟؟؟
من:آره خو...نه ی تو هم همین جاهاس؟؟؟
سرشو تکون داد:اوهوم..
بعد ب ماشینم نگاهی کرد و گف:چیزیش ک نشد؟؟؟
منم مث مشنگا گفتم:نه...دردش نمی..کنه😃 😅
پقی زد زیر خنده و دست تو جیبش کرد..بعد با تامل گف:معذرت میخام..خسارتش چقد شد؟؟؟
دستپاچه دستشو ک کرده بود تو جیب متوقف کردمو گفتم:این چ حرفیه...تو خودت خسارتی!😅
زد زیر خنده...
واااای ننه😱 باز من و سوتی هام😥 تمومی ندارن که..
با تته پته گفتم:ینی...چیزه...من...
دستشو تو جیبش جابجا کر
قبل از خوندن...توجه کنین ک اگ آخره پست ننوشته بود پایان پارت چار,ینی هنوز کامل نشده...چن دیقه صب کنین تا کامل ویرایشش بدم..مرسی😀 )
لیام:
رو مبل نشسته بودم و داشتم تی وی نگا می کردم..حوصلم سر رفته بود شدیییییید...
گوشیم زنگ خورد...نگا صفحش کردم:شریل...
انگشتمو رو دکمه قرمز کشیدم و جواب ندادم... چی فک کرده...
دوباره زنگ زد..ریجکت کردم...
وقتی برای بار سوم زنگ زد تلفنو برداشتمو با عصبانیت داد زدم:با چه رویی هنوز زنگ میزنی؟؟؟
یهو صدای بغض آلود Bear تو گوشی پیچید:بابایی چرا داد میزنی...
دلم ی جوری شد...صدای اونو ک شنیدم...از کارم پشیمون شدم و فقط خیلی آروم گفتم:من بابای تو نیستم!
تلفونو قط کردم...آره...من باباش نیستم...اونقد احمقم ک چن وقت پیش اینو فهمیدم...
تا حالا نمیدونستم بچه ای که دوساله فک میکنم باباشم,بچه ی یکی دیگه باشه..💔
باید سیمکارتمو عوض کنم...باید هر راهی رو ک باعث میشه با شریل و اون بچه برخوردی داشته باشم ببندم...
باید...باید...باید....
دیگه خسته شدم از این همه باید دلگیر...دلم ی چیزی میخاد...شاید...
ی ذره آرامش؟؟؟💔 💔 💔 💔
از پذیرایی رفتم بیرونو رفتم تو اتاقم..سوییچ ماشینمو برداشتم..ی ماسک و کلاهم برداشتم و از خونه زدم بیرون..
پیش به سوی ماشین سواری😀 😀
**************************
مهسا:
می مونی تو همیشه تا همیشه تو یاد مننننننن...للله لله له له لهههههههههه...میدونی من میمیرم بدون تو
بدون تووووووووووووو
se fue...se fue......
آهنگ جدید آرش و گزاشته بودم و با ریتمش رو فرمون ضرب گرفته بودم..الحق ک خیلی باحاله..
خب خب خب...خریدامو ک کردم...بهتره برم خونه😀
دو س تا خیابون با خونه فاصله داشتم..پیچیدم توی ی کوچه که....
تقققققققققققققققققق....
ای خدا ورت داره نفله 😡
ریقوندی ب ماشینمممممممممم😭 😭 😭 😭 😭 😭 😭 😭
سریع از ماشینم پیاده شدم...ای بر پدر ولدمورتت لعنتتتتتتت💦 ببین چ بلایی سر ماشینم آوردههههههه
شده عین پیشونی هری پاتررررر😭 😭 😭 😭
با قیافه ای شبیه ملک الموت رفتم کنار ماشینی ک بهم زده بود...با جیغو ویغ گفتم:
آهای کورالدوله! بریز پایین ک عزراییلت اومدددددد😠 😠 😠 😠 😠 😠
از شدت عصبانیت قیافم مث گوجه قرمز شده بود..حتی هواسم نبود ک دارم فارسی حرف میزنم!هر موقع عصبانی میشم فارسی حرف میزنم😀 😅
برگشتم سمت ماشینم و انگلیش گفتم:الهی ممنی قربونت بره...الان باباشو میزارم تو ک..نش😅 صب کن فقط😀 😭
تو این فکرا بودم ک صدای باز شدن در ماشین اومد .برگشتم سمتش ..
اوه اوه...چ تیپی...چ کفشایی...چ شلواری...چ لبی...جون میده برای....زهرمااااااار😡 😅
چ سه تیغی کردی تو برادر...چ عینکی...چ چشمایی..؟؟؟چقد آشناااااان😓 😨 😓 😓 😓
لبخند دندونی زد و گفت:چه تصادف جالبی!😀 😅
با تته پته گفتم:آ..آره...ت...صادف..با...شما..ی...ینی...تو...بایدم...جالب...باشه:face_with_cold_sweat:
لبخند دندونیشو گنده تر کرد...چرا من عن شانسم اینقد؟؟؟چرا باید با یکی مث تو تصادف کنمو مث احمقا اینقد...ضایع بازی در بیارم😓 😓 😓 😓
لیام گفت:خونه ی تو هم این اطرافه؟؟؟
من:آره خو...نه ی تو هم همین جاهاس؟؟؟
سرشو تکون داد:اوهوم..
بعد ب ماشینم نگاهی کرد و گف:چیزیش ک نشد؟؟؟
منم مث مشنگا گفتم:نه...دردش نمی..کنه😃 😅
پقی زد زیر خنده و دست تو جیبش کرد..بعد با تامل گف:معذرت میخام..خسارتش چقد شد؟؟؟
دستپاچه دستشو ک کرده بود تو جیب متوقف کردمو گفتم:این چ حرفیه...تو خودت خسارتی!😅
زد زیر خنده...
واااای ننه😱 باز من و سوتی هام😥 تمومی ندارن که..
با تته پته گفتم:ینی...چیزه...من...
دستشو تو جیبش جابجا کر
۵۱.۹k
۲۰ خرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.