من از خیلی چیزها می ترسیدم
من از خیلی چیزها می ترسیدم
از مادیان پدر بزرگ
از مدیر مدرسه
از قیافه عبوس شنبه
چقدر از شنبه ها بیزار بودم
خوشبختی من از صبح شنبه آغاز میشد
عصر پنج شنبه تکه ای از بهشت بود
شب ک میشد در دورترین خواب هایم طعم صبح جمعه را می چشیدم
از مادیان پدر بزرگ
از مدیر مدرسه
از قیافه عبوس شنبه
چقدر از شنبه ها بیزار بودم
خوشبختی من از صبح شنبه آغاز میشد
عصر پنج شنبه تکه ای از بهشت بود
شب ک میشد در دورترین خواب هایم طعم صبح جمعه را می چشیدم
۵.۵k
۱۸ شهریور ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.