عجیب شبیه داستان ها دوستت دارم ... دوست دارم همه ی حرف ها
عجیب شبیه داستانها دوستت دارم ... دوست دارم همهی حرفهایت را چندبار تکرار کنی ... نه که حواسپرت باشم ها نه
فقط صدایت را دوست دارم ... عجیب شبیه داستانها دوستت دارم
انقدر عجیب که اگر بشنوی خندهات میگیرد !
_مثلا ؟؟!
مثلا وقتی زنگ میزنی و میگویی : خوبی؟!
دوست دارم اصلا خوب نباشم
هول شوی و مدام تکرار کنی :
چرا جانم ؟ چیزی شده عزیزم ؟ بیام دنبالت ؟ آخ !
یا مثلا وقتی میگویی آسمان چقدر زیباست .. دوست دارم زل بزنم در چشمانت و بگویم کو ؟ اصلا هم زیبا نیست بعد لبانت را آویزان کنی و بگویی :
اه ؟ چرا دیگه... ببین چقدر خوشگله ... درست مثل چشای تو خوشگله ! هی من کوتاه نیایم و هی تو توضیح دهی .. مثلا قرار بگذاریم اگر تیم محبوبات باخت هزار بار بگویی دوستت دارم ... بنشینیم پای تلویزیون
تو گلهای خورده را بشماری
و من ساعت را تمام که شد بگویم : جر زنی نداریما ، هزار تا دوسِت دارم بدهکاری ! زوووود ...
مثلا قول بدهیم اگر تا آخر هفته باران بارید باید تا آخر خیابان را هفت بار بدون چتر برویم و برگردیم بعد من مثل ِ تلویزیون ندیدهها ،
پنج روز تمام زانو بزنم جلواش و دست به دامن تمام اخبار ِ هواشناسی شوم تا شاید برای خیابان ِ ما باران ببارانند و ما عشق درو کنیم !
یا وقتی که هوا گرم میشود و میگویی :
پنجره رو باز میکنی ؟
انقدر خودم را به نشنیدن بزنم تا خودت بلند شوی
غر زنان قدم از قدم برداری و رقص کنان به سمت پنجره بروی ....
زیر چشمی به پیراهن آبیات - همانی که آستیناش را بالا میزنی - زل بزنم و زیر لب بگویم : آخ قربان ِ غر زدن هایت مرد غرغروی من
پ.ن:
میگه _اصلا من که پیرهن آبی ندارم
میگم :مثلا دیگه
میگه _دیوانه ...
میگم _جان ِ دل دیوانه ؟؟!
فقط صدایت را دوست دارم ... عجیب شبیه داستانها دوستت دارم
انقدر عجیب که اگر بشنوی خندهات میگیرد !
_مثلا ؟؟!
مثلا وقتی زنگ میزنی و میگویی : خوبی؟!
دوست دارم اصلا خوب نباشم
هول شوی و مدام تکرار کنی :
چرا جانم ؟ چیزی شده عزیزم ؟ بیام دنبالت ؟ آخ !
یا مثلا وقتی میگویی آسمان چقدر زیباست .. دوست دارم زل بزنم در چشمانت و بگویم کو ؟ اصلا هم زیبا نیست بعد لبانت را آویزان کنی و بگویی :
اه ؟ چرا دیگه... ببین چقدر خوشگله ... درست مثل چشای تو خوشگله ! هی من کوتاه نیایم و هی تو توضیح دهی .. مثلا قرار بگذاریم اگر تیم محبوبات باخت هزار بار بگویی دوستت دارم ... بنشینیم پای تلویزیون
تو گلهای خورده را بشماری
و من ساعت را تمام که شد بگویم : جر زنی نداریما ، هزار تا دوسِت دارم بدهکاری ! زوووود ...
مثلا قول بدهیم اگر تا آخر هفته باران بارید باید تا آخر خیابان را هفت بار بدون چتر برویم و برگردیم بعد من مثل ِ تلویزیون ندیدهها ،
پنج روز تمام زانو بزنم جلواش و دست به دامن تمام اخبار ِ هواشناسی شوم تا شاید برای خیابان ِ ما باران ببارانند و ما عشق درو کنیم !
یا وقتی که هوا گرم میشود و میگویی :
پنجره رو باز میکنی ؟
انقدر خودم را به نشنیدن بزنم تا خودت بلند شوی
غر زنان قدم از قدم برداری و رقص کنان به سمت پنجره بروی ....
زیر چشمی به پیراهن آبیات - همانی که آستیناش را بالا میزنی - زل بزنم و زیر لب بگویم : آخ قربان ِ غر زدن هایت مرد غرغروی من
پ.ن:
میگه _اصلا من که پیرهن آبی ندارم
میگم :مثلا دیگه
میگه _دیوانه ...
میگم _جان ِ دل دیوانه ؟؟!
۳.۴k
۱۸ آبان ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.