این چند وقت حس میکنم اعضا باهام سرد شدن امروز رفتم پایین

این چند وقت حس میکنم اعضا باهام سرد شدن امروز رفتم پایین و با کسی که نباید روبه رو میشدم اون دوست دختره کوکه خیلی رو مخه همش منو تحقیر میکنه


ات: سلام
اعضا: سلام
سوجین: سلام(نیشخند)
ات: عا تو هم اومدی
سوجین: چی
ات: هیچی


تا خواستم برم اشپز خونه انگار یکی جلوم وایساده بود


کوک: ات بیا اشپزخونه کارت دارم
ات: باشه


رفتیم داخل اشپزخونه که یهو سوزشی روی گونم احساس کردم با سیلی که بهم زد پخش زمین شدم


ات: چیکار میکنی(اروم)
کوک: چرا اینقدر حسودی
ات: چی
کوک: ات فقط یک بار دیگه ببینم سمت سوجین میری بهت رحم نمیکنم
ات: رفتی دوست دختر گرفتی ادم شدی
کوک: حواست به حرف زدنت باشه


وقتی اون حرفارو بهم میزد ناراحت شدم از اشپزخونه اومدم بیرون تا خواستم برم بالا سرم گیج رفت داشتم میوفتادم که یکی منو گرفت


جیهوپ: ات حالت خوبه
ات: یکم سرم گیج رفت ولی الان خوبم جیهوپ میشه بیای اتاقم
جیهوپ: باشه


رفتیم بالا با جیهوپ نشستیم رو تخت


ات: چرا کوک منو زد
جیهوپ: چی
ات: کوک ازم متنفره چرا حرفمو باور نمیکنید اون دختره نزدیک بود منو بکشه تروخدا تو حرفمو باور کن


بعدش جیهوپ منو بغل کرد منم بغلش کردم بعدش جیهوپ گفت من میرم پیشه اعضا معلومه اونم باور نکرده منم گفتم باشه و رفت پایین و یکی بهم پیام داد