Part 5
Part 5
جونگکوک رفت انباری و دید ا.ت .....
__________________________________________________
ویو جونگکوک :
رفتم انباری سر بزنم به ا.ت (شب بوده*)
دیدم که ا.ت هنوز بیهوشه منم براید استایل بغلش کردم گذاشتم رو تختم دیدم بدنش داغونه دستاش خون بود
جونگکوک : نمیدونه چرا دلم براش سوخت
رفتم زنگ زدم به دکتر مخصوص تا بیاد ا.ت درمان کنه (عاهااا دکتره یکی از دوستای صمیمی کوکه *)
کوک هم اون وره گوشه وایساده ا.ت نگاه میکنه *
ذهن جونگکوک : چرا این دختر برای من با بقیه دخترا فرق میکنه (منظورش خونسرد آرومه)
ادمین : ععهههعههعه یادم رفت بگم تو پارت 2 یا 1 نمیدونم چ بود جونگکوک از قبل ا.ت میشناخت یعنی وقتی که آیومی و ا.ت بیرون رفتن کوک ا.ت رو دیده از همون اول عاشق ا.ت بوده و کوک هم که چون مافیاعه 🗿آدرس خونشون پیدا کرده رفت با پدرش صحبت کردن که پدر ا.ت ، ا.ت رو به خاطر پول فروخت به کوک*
چند مین بعد :
بعد دکترع هم اومد سمت کوک+
(علامت دکتر = ∆)
∆ : پسر ببینم تو دیونه شدی از دختری که خوشت اومده این بلاسرش میاری ؟؟؟
_ : ول...
(دکتره حرفش قطع کرد)
∆ : نمیخواد صحبت کنی من میرم توهم مراقب اون باش
(رفت)*
جونگکوک :
نشستم کنار ا.ت داشتم بهش نگا میکردم که گفتم چقدر کیوت خوابیده از تماشا کردنش دست بر نمیداشتم
اح خدا لعنتم (خدا نکنهههه*)چه بلاسر این دختر آوردم .
چند مین بعد :
ا.ت چشاش وا کرد دید که کوک داشت بهش نگا میکرد کوک هم بخودش اومد گفت ...
_ : حالت خوبه؟
+ : تو اینجا چیکار میکنی برو بیرون عوضی (خواهرم پدرت تربیتت نداد؟)
_ : عا وای من نمیتونم تو اتاقم باشم
+ : اتاقت؟؟ پس اتاق من کو
_پیش من (منظورش اتاق خودش🗿💔)
+ : چیییی ولم کن عوضی(عههههه)
ا.ت داشت بلند میشد که بره که یهو درد شدیدی تو بدنش احساس کرد نمیتونست بلند شه
بعد کوک اومد ا.ت گذاشت تو تخت پتورو تا شونه ا.ت کشوند گفت....
__________________________________________________
پارت بعد امشب میزارم 🗿
جونگکوک رفت انباری و دید ا.ت .....
__________________________________________________
ویو جونگکوک :
رفتم انباری سر بزنم به ا.ت (شب بوده*)
دیدم که ا.ت هنوز بیهوشه منم براید استایل بغلش کردم گذاشتم رو تختم دیدم بدنش داغونه دستاش خون بود
جونگکوک : نمیدونه چرا دلم براش سوخت
رفتم زنگ زدم به دکتر مخصوص تا بیاد ا.ت درمان کنه (عاهااا دکتره یکی از دوستای صمیمی کوکه *)
کوک هم اون وره گوشه وایساده ا.ت نگاه میکنه *
ذهن جونگکوک : چرا این دختر برای من با بقیه دخترا فرق میکنه (منظورش خونسرد آرومه)
ادمین : ععهههعههعه یادم رفت بگم تو پارت 2 یا 1 نمیدونم چ بود جونگکوک از قبل ا.ت میشناخت یعنی وقتی که آیومی و ا.ت بیرون رفتن کوک ا.ت رو دیده از همون اول عاشق ا.ت بوده و کوک هم که چون مافیاعه 🗿آدرس خونشون پیدا کرده رفت با پدرش صحبت کردن که پدر ا.ت ، ا.ت رو به خاطر پول فروخت به کوک*
چند مین بعد :
بعد دکترع هم اومد سمت کوک+
(علامت دکتر = ∆)
∆ : پسر ببینم تو دیونه شدی از دختری که خوشت اومده این بلاسرش میاری ؟؟؟
_ : ول...
(دکتره حرفش قطع کرد)
∆ : نمیخواد صحبت کنی من میرم توهم مراقب اون باش
(رفت)*
جونگکوک :
نشستم کنار ا.ت داشتم بهش نگا میکردم که گفتم چقدر کیوت خوابیده از تماشا کردنش دست بر نمیداشتم
اح خدا لعنتم (خدا نکنهههه*)چه بلاسر این دختر آوردم .
چند مین بعد :
ا.ت چشاش وا کرد دید که کوک داشت بهش نگا میکرد کوک هم بخودش اومد گفت ...
_ : حالت خوبه؟
+ : تو اینجا چیکار میکنی برو بیرون عوضی (خواهرم پدرت تربیتت نداد؟)
_ : عا وای من نمیتونم تو اتاقم باشم
+ : اتاقت؟؟ پس اتاق من کو
_پیش من (منظورش اتاق خودش🗿💔)
+ : چیییی ولم کن عوضی(عههههه)
ا.ت داشت بلند میشد که بره که یهو درد شدیدی تو بدنش احساس کرد نمیتونست بلند شه
بعد کوک اومد ا.ت گذاشت تو تخت پتورو تا شونه ا.ت کشوند گفت....
__________________________________________________
پارت بعد امشب میزارم 🗿
۳.۱k
۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.