کابوس هر شب پارت ۶۰
سریع خودشون رو به بیمارستان رسوندن نارا بیهوش روی برانکارد بود و دکتر با عجله اومد نارا رو به اتاقی بردن اجازه ورود رو به اعضا ندادن بعد از 2ساعت دکتر از اتاق بیرون اومد
دکتر:اگه حرف آخری دارین الان بهترین موقعه بعد هم سرشو انداخت پایین و رفت
شوک بدی بهشون وارد شده بود
جسم بی جون نارا تو اتاق روی تخت درحالی که ماسک اکسیژن رو صورتش بود و چشماش بسته بود
پسرا رفتن تو اتاق
کم کم چشماش رو باز کرد
نارا:من....میخواستم چیزی رو قبل اینکه دیر بشه بگم...
جین:الان وقتش نیس بهتره استراحت کنی
نارا:نه بهتره الان بگم....واقعا ممنونم چون اگه شما نبودین من همون دختر افسرده و خشک میموندم و اینکه سوکجینا من دست پخت تورو بیشتر دوس دارم پس...وقتی پسرا نمیخوان آشپزی کنن بخاطر اینه که دستپخت تو بهتر از اوناس
نامجونا ممنون که حالمو میپرسیدی وقتی این کلمه برام ارزو بود
یونگیا من تونستم حس برادر داشتن رو به خاطر تو تجربه کنم و اینکه تو اولین کسی هستی که من درباره گذشتم باهاش حرف زدم
جیهوپی احساس میکنم از وقتی هر روز میبینمت انرژیم بیشتر میشه و امید بیشتری نسبت به زندگی دارم
جیمینا مرسی که وقتی باهات باهات خوب برخورد نمیکردم همیشه باهام خوب بودی
تهیونگا اگه کرم ریختنای تو کوک نبود فک نمیکردم بتونم دوباره بخندم
جونگکوکا واقعا منکه ای به خوبی تو ندیدم که باعث خندیدن اعضا و شروع کرم ریختنا باشه من واقعا ممنونم که مثل خانوادتون بامن رفتار کردین درحالی که نه وظیفتون بود نه اینکه من رفتار خوبی باهاتون داشتم و اینکه هر اتفاقی افتاد من پشیمون نیستم چون تلاشم رو کردم:)))
اشک تو چشماشون حلقه زده بود
نامجون:ناراا میخوام بدونی واقعا عضوی از خانوادمون میمونی و اینکه رفتارت کاملا برازنده و خوب بود
جین:راس میگه
نارا گردنبندی رو از زیر گردنش بیرون آورد و تو دستش گرفت
نارا:این مال مادربزرگم بود خب دیگه به درد من نمیخوره میدمش به شما هر کدومشون که خواستید لطفا اینو به کسی بدید که از هر چیزی براتون با ارزش تره
گردنبند رو از گردنش باز کرد و به طرف پسرا گرفت
نارا:کی نگهش میداره اگه این کارو بکنین واقعا ازتون ممنون میشم
یونگی:من نگهش میدارم
نارا:خیلی ممنون
پرستار اومد داخل:آقایون بیمار باید استراحت کنه .......
پارت بعدی پارت اخره
دکتر:اگه حرف آخری دارین الان بهترین موقعه بعد هم سرشو انداخت پایین و رفت
شوک بدی بهشون وارد شده بود
جسم بی جون نارا تو اتاق روی تخت درحالی که ماسک اکسیژن رو صورتش بود و چشماش بسته بود
پسرا رفتن تو اتاق
کم کم چشماش رو باز کرد
نارا:من....میخواستم چیزی رو قبل اینکه دیر بشه بگم...
جین:الان وقتش نیس بهتره استراحت کنی
نارا:نه بهتره الان بگم....واقعا ممنونم چون اگه شما نبودین من همون دختر افسرده و خشک میموندم و اینکه سوکجینا من دست پخت تورو بیشتر دوس دارم پس...وقتی پسرا نمیخوان آشپزی کنن بخاطر اینه که دستپخت تو بهتر از اوناس
نامجونا ممنون که حالمو میپرسیدی وقتی این کلمه برام ارزو بود
یونگیا من تونستم حس برادر داشتن رو به خاطر تو تجربه کنم و اینکه تو اولین کسی هستی که من درباره گذشتم باهاش حرف زدم
جیهوپی احساس میکنم از وقتی هر روز میبینمت انرژیم بیشتر میشه و امید بیشتری نسبت به زندگی دارم
جیمینا مرسی که وقتی باهات باهات خوب برخورد نمیکردم همیشه باهام خوب بودی
تهیونگا اگه کرم ریختنای تو کوک نبود فک نمیکردم بتونم دوباره بخندم
جونگکوکا واقعا منکه ای به خوبی تو ندیدم که باعث خندیدن اعضا و شروع کرم ریختنا باشه من واقعا ممنونم که مثل خانوادتون بامن رفتار کردین درحالی که نه وظیفتون بود نه اینکه من رفتار خوبی باهاتون داشتم و اینکه هر اتفاقی افتاد من پشیمون نیستم چون تلاشم رو کردم:)))
اشک تو چشماشون حلقه زده بود
نامجون:ناراا میخوام بدونی واقعا عضوی از خانوادمون میمونی و اینکه رفتارت کاملا برازنده و خوب بود
جین:راس میگه
نارا گردنبندی رو از زیر گردنش بیرون آورد و تو دستش گرفت
نارا:این مال مادربزرگم بود خب دیگه به درد من نمیخوره میدمش به شما هر کدومشون که خواستید لطفا اینو به کسی بدید که از هر چیزی براتون با ارزش تره
گردنبند رو از گردنش باز کرد و به طرف پسرا گرفت
نارا:کی نگهش میداره اگه این کارو بکنین واقعا ازتون ممنون میشم
یونگی:من نگهش میدارم
نارا:خیلی ممنون
پرستار اومد داخل:آقایون بیمار باید استراحت کنه .......
پارت بعدی پارت اخره
۴.۳k
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.