ࡃܢܚ݅ࡐ߳ ܥ݆ܣߊ ܝ ࡈߊߺܝ ܦ̇ܘ
ࡃܢܚ݅ࡐ߳ ܥ݆ܣߊܝ ࡈߊߺܝܦ̇ܘ
ܢ݆ߺߊܝࡅ߳ߺߺܙ21
ات ویو
که هاروتو با ضرب بلند شد
هاروتو. م مامان داری چی میگی
=آزمایش دی ان ای هم دادم ولی منفی بود
کوک بلند شد که منم بلند شدم
=ک کوک تو خودت میدونی داستانـ...
که حرفم با سیلی کوک ناتموم موند
ناروتو. م ماما!
~چرا بهم زودتر نگفتی هاا
~چرا الان داری میگی که قراره ته بیاد آرهه(یکم داد)
=جو جونگ
~خفه شوووو(عربده)
=و ولی من دوستت دارم
~انتظار داری حرفتو باور کنم هاا(داد/چشای پر از اشک)
هاروتو. چرا من
=هاروتو اون پدرته
هاروتو. اون چه پدریه که حتی یه بارم ندیدمش ها(یکم داد)
=اون از تو خبر ندارعهه(عربده)
~خدایا
دیه اعصابم رد داده بود
=چیهه تقصیر منه که به اجبار منو بردی به اون تالار تقصیر منه که بدون عشق به اجبار باهات راب/طه داشتم تقصیر منه که عاشق هردوتون شدم تقصیر منه که از تو و ته حامله شدممم چیهه فکر کرده آدم خوبه تویی رازایی هست که نمیتونم به زبون بیارممم(بلند)
رفتم تو اتاقم
ناروتو ویو
واقعا مامان گناه داشت
لیدیا. مامان
لیدیا رفت دنبال مامان
هاروتو و بابا رفتن بیرون از خونه
رفتم تو اتاق مامان و بابا
ناروتو. م مامان خواهش میکنم گریع نکن تورو خدا
لیدیا مامانو بغل کرده بود
ناروتو. مامان میشه تعریف کنی قضیه چیه
=(تعریف تمام ماجرا)
لیدیا. من به مامان حق میدم
ناروتو. منم
=ممنون بچه ها.. کوک و هاروتو کجان
ناروتو. بیرون
لیدیا. مانی
=هوم
لیدیا. یکم بخواب
(ساعت 7 صبح)
لیدیا برای جشن آخر روز رفت ولی ناروتو نه
ناروتو. مامان
=جونم
ناروتو. بخدا کشتی خودتو ازشبه که بیداری
که در اتاق باز شد دیدم کوک بیحال اومده
ناروتو. ب بابا
=هاروتو کجاست
~...
ناروتو. بابا هاروتو کجاست
~تو اتاقش
ناروتو رفت بیرون
که جواب منو نمیده
فقط به یه نقطه خیره بودم
~ساعت چهار میریم خونه بابا بزرگ که قراره ته و خانوادش بیان(سرد)
جوابی ندادم
چشمام گرم شده بود بخاطر بی خوابی ولی بخاطر هاروتو خواب به چشام نمیومد یعنی الان چه حسی نسبت به من داره!؟
بلند شدمو به سمت اتاق مشترک هاروتو و ناروتو قدم برداشتم تقی به در زدمو درو باز کردم دیدم ناروتو داره با هاروتو حرف میزنه که با ورود من حرفش ناتموم موند
=هاروتو(بی حال)
هاروتو. بعله(سرد)
=از دستم عصبی هستی؟
هاروتو. مامان این سواله میپرسی؟
کم کم بغضم داشت بیشتر میشد از اتاق بیرون رفتمو رفتم تو اتاق لیدیا یکم خوابیدم ولی به ساعت نکشید بیدار شدم وصبحونه درست کردم یکم روتین پوستی انجام دادم تا مادربزرگ سوال پیچم نکنه
(چند ساعت بعد)
لیدیا. من برگشتم
=خوش اومدی
لیدیا. چقدر خوابیدی
=فک کنم نیم ساعت
لیدیا. هوفف
(سه ساعت بعد)
یه لباس مجلسی پوشیدیمو حرکت کردیم هاروتو جولو نشست و من پشت
~اونجا همه طبیعی رفتار میکنین
.
رسیدسم
ܢ݆ߺߊܝࡅ߳ߺߺܙ21
ات ویو
که هاروتو با ضرب بلند شد
هاروتو. م مامان داری چی میگی
=آزمایش دی ان ای هم دادم ولی منفی بود
کوک بلند شد که منم بلند شدم
=ک کوک تو خودت میدونی داستانـ...
که حرفم با سیلی کوک ناتموم موند
ناروتو. م ماما!
~چرا بهم زودتر نگفتی هاا
~چرا الان داری میگی که قراره ته بیاد آرهه(یکم داد)
=جو جونگ
~خفه شوووو(عربده)
=و ولی من دوستت دارم
~انتظار داری حرفتو باور کنم هاا(داد/چشای پر از اشک)
هاروتو. چرا من
=هاروتو اون پدرته
هاروتو. اون چه پدریه که حتی یه بارم ندیدمش ها(یکم داد)
=اون از تو خبر ندارعهه(عربده)
~خدایا
دیه اعصابم رد داده بود
=چیهه تقصیر منه که به اجبار منو بردی به اون تالار تقصیر منه که بدون عشق به اجبار باهات راب/طه داشتم تقصیر منه که عاشق هردوتون شدم تقصیر منه که از تو و ته حامله شدممم چیهه فکر کرده آدم خوبه تویی رازایی هست که نمیتونم به زبون بیارممم(بلند)
رفتم تو اتاقم
ناروتو ویو
واقعا مامان گناه داشت
لیدیا. مامان
لیدیا رفت دنبال مامان
هاروتو و بابا رفتن بیرون از خونه
رفتم تو اتاق مامان و بابا
ناروتو. م مامان خواهش میکنم گریع نکن تورو خدا
لیدیا مامانو بغل کرده بود
ناروتو. مامان میشه تعریف کنی قضیه چیه
=(تعریف تمام ماجرا)
لیدیا. من به مامان حق میدم
ناروتو. منم
=ممنون بچه ها.. کوک و هاروتو کجان
ناروتو. بیرون
لیدیا. مانی
=هوم
لیدیا. یکم بخواب
(ساعت 7 صبح)
لیدیا برای جشن آخر روز رفت ولی ناروتو نه
ناروتو. مامان
=جونم
ناروتو. بخدا کشتی خودتو ازشبه که بیداری
که در اتاق باز شد دیدم کوک بیحال اومده
ناروتو. ب بابا
=هاروتو کجاست
~...
ناروتو. بابا هاروتو کجاست
~تو اتاقش
ناروتو رفت بیرون
که جواب منو نمیده
فقط به یه نقطه خیره بودم
~ساعت چهار میریم خونه بابا بزرگ که قراره ته و خانوادش بیان(سرد)
جوابی ندادم
چشمام گرم شده بود بخاطر بی خوابی ولی بخاطر هاروتو خواب به چشام نمیومد یعنی الان چه حسی نسبت به من داره!؟
بلند شدمو به سمت اتاق مشترک هاروتو و ناروتو قدم برداشتم تقی به در زدمو درو باز کردم دیدم ناروتو داره با هاروتو حرف میزنه که با ورود من حرفش ناتموم موند
=هاروتو(بی حال)
هاروتو. بعله(سرد)
=از دستم عصبی هستی؟
هاروتو. مامان این سواله میپرسی؟
کم کم بغضم داشت بیشتر میشد از اتاق بیرون رفتمو رفتم تو اتاق لیدیا یکم خوابیدم ولی به ساعت نکشید بیدار شدم وصبحونه درست کردم یکم روتین پوستی انجام دادم تا مادربزرگ سوال پیچم نکنه
(چند ساعت بعد)
لیدیا. من برگشتم
=خوش اومدی
لیدیا. چقدر خوابیدی
=فک کنم نیم ساعت
لیدیا. هوفف
(سه ساعت بعد)
یه لباس مجلسی پوشیدیمو حرکت کردیم هاروتو جولو نشست و من پشت
~اونجا همه طبیعی رفتار میکنین
.
رسیدسم
۲.۳k
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.