⦅رمان: خــــان ܩ· · ⌞•🍷🍒•⌝ · · פزפه⦆
⦅رمان: خــــانܩ· · ⌞•🍷🍒•⌝ · · פزפه⦆
#پارت⁸
•. 🌘 ☆ .•
آرمان—باز چه غلطی کردم خودم خبر ندارم "خابالود😴"
پرهام—کم مونده بخاطره ط داماد آقای صادقی بشم😡
خابالود بودم و متوجه ی حرفاش نمی شدم با چشمای بسته حرف میزدم
آرمان—آها مبارک داداش انشالله ب سلامتی حالا اون بدبختی ک مخش پاره سنگ برداشته کس هست😂
پرهام—احمق منو دست انداختی😡
آرمان—نه داداش بقران😕جدی زن داداش کیه
پرهام—آلزایمر داری 😐 مهناز دختره آقای صادقی همونی ک به اسم ط رفتم دیدنش
«با شنیدن حرفاش به مغزم فشار آوردم تا اتفاقات امروزو یادم بیاد که یادم اومد»
نه نکنه دختره آقای صادقی رو میگه😳
«با جیغ نشستم سره جام»
—چیی😳😮
داری در باره ی مهناز دختره آقای صادقی حرف میزنی همونی که بجای من باهاش رفتی سره قرار
پرهام—آره احمق جون😐😒
آرمان—وای خب چی گفت
پرهام—گفت با بابام در مورده ازدواج مون حرف میزنم 😣
آرمان—مگه چه غلطی کردی که دختره ط دیدار اول راضی شد😕
پرهام—از همون اولم معلوم بود مگه نگفتم عاشقم میشه بیا تحویل بگیر🤪😂
آرمان—خاک ط سرت اوسکل قرار بود منصرفش کنی 🙋🏻
پرهام—خب من چیکار کنم همه ازم خوشه شون میاد قدرمو بدون داداشت خیلی جذابه😎🤪
آرمان—درد احمق😡
پرهام—حالا اینا رو ولش من چیکار کنم شوخی شوخی جدی داماد نشم😩😟
آرمان—چی میشه مگه زیره سایه ی من داماد میشی 😂
پرهام—وخیز باو کلی دختر هست که واسه ی داداشت له له میزنه اونارو چیکار کنم😂
آرمان—خخخخ آخه کی زنه ط میشه بدبخت😂
#پارت⁸
•. 🌘 ☆ .•
آرمان—باز چه غلطی کردم خودم خبر ندارم "خابالود😴"
پرهام—کم مونده بخاطره ط داماد آقای صادقی بشم😡
خابالود بودم و متوجه ی حرفاش نمی شدم با چشمای بسته حرف میزدم
آرمان—آها مبارک داداش انشالله ب سلامتی حالا اون بدبختی ک مخش پاره سنگ برداشته کس هست😂
پرهام—احمق منو دست انداختی😡
آرمان—نه داداش بقران😕جدی زن داداش کیه
پرهام—آلزایمر داری 😐 مهناز دختره آقای صادقی همونی ک به اسم ط رفتم دیدنش
«با شنیدن حرفاش به مغزم فشار آوردم تا اتفاقات امروزو یادم بیاد که یادم اومد»
نه نکنه دختره آقای صادقی رو میگه😳
«با جیغ نشستم سره جام»
—چیی😳😮
داری در باره ی مهناز دختره آقای صادقی حرف میزنی همونی که بجای من باهاش رفتی سره قرار
پرهام—آره احمق جون😐😒
آرمان—وای خب چی گفت
پرهام—گفت با بابام در مورده ازدواج مون حرف میزنم 😣
آرمان—مگه چه غلطی کردی که دختره ط دیدار اول راضی شد😕
پرهام—از همون اولم معلوم بود مگه نگفتم عاشقم میشه بیا تحویل بگیر🤪😂
آرمان—خاک ط سرت اوسکل قرار بود منصرفش کنی 🙋🏻
پرهام—خب من چیکار کنم همه ازم خوشه شون میاد قدرمو بدون داداشت خیلی جذابه😎🤪
آرمان—درد احمق😡
پرهام—حالا اینا رو ولش من چیکار کنم شوخی شوخی جدی داماد نشم😩😟
آرمان—چی میشه مگه زیره سایه ی من داماد میشی 😂
پرهام—وخیز باو کلی دختر هست که واسه ی داداشت له له میزنه اونارو چیکار کنم😂
آرمان—خخخخ آخه کی زنه ط میشه بدبخت😂
۱.۴k
۰۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.