part11
ا/ت:این فضا خیلی خوبه
که یهو در به صدا درامد
ا/ت:که ناگهان خری مزاحم شد(معذرت ) اوفف
ا/ت ویو:
رفتم درو باز کرد که کوک با یه بچه تقریبا شیش ساله بودن
ا/ت مشکوک نگاه کرد
ا/ت:ب.. چه داره شدی؟
کوک نگاه پوکری بهش کرد
کوک:وقتی این به دنیا اومد من هنوز ابتدایی بودم
ا/ت:خب چرا اینجایی
کوک:این دختر کوچولو رو مامانم انداخته گردن من دختر داییمه
ا/ت:خب
کوک:من نمیتونم توانایی نگهداریشو ندارم، ولی تو بچه هارو دوست داری کمکم کن لعنتی
ا/ت واقعا از همون نگاه اول دخترو دوست داشت
ا/ت:باشه ولی بعدا جبران میکنم
کوک:¢باشه ، چشم
کوک ویو :
ا/ت لباس بیرون تنش بود احتمالا بیرون بود وارد عمارت شدیم که متوجه شیر موز رویه میز شدم و کارتونی که میخواست پخش شه رفتم رو مبل نشستم و فقط چشمم به شیرموز ها بود که ا/ت اومد
ا/ت ۰:خب دخترمون اسمش چیه؟
دختره :بیون
ا/ت خنده خوشگلی کرد گفت :بیون، از شیر کاکائو و شیرموز و کیک بخور تا کارتون پخش کنم خب؟
کوک:چند روزه فقط کارتون میبینی فیلم هایی که واسشون ذوق میکردی سریال هایی که واسشون مدرسه نمیومدی چیشد؟
ا/ت:من وقتی خستم یا ناراحتم کارتون میبینم این چند روز خیلی ام.. خسته بودم بخاطر همین
بیون : یعنی ناناعت نبودی؟
کوک با سر تاکید کرد
ات طفره رفت و شروع کرد کارتون دیدن ات کل کارتون بیون ناز میکرد و بیون خوابش برده بود کوک هم به ات خیره میبود و تو دلش اینطوری بود حتما مامان خوبی مییشه ات خسته شد و خاموش کرد بیون خواب بود اونو اروم رو مبل گذاشت روش پتو کشید
ا/ت:من میرم لباسمو عوض کنم
کوک:باشه
ا/ت ویو:
رفتم تو اتاق یه شلوارک کوتاه و تیشرت پوشیدم از پنجره باز کردم هوا خیلی خوب بود به فکرم زد برم حیاط اومدم دیدم کوک رفته سرویس بغل اتاقم منتظر موندم تا بیاد
کوک ویو:
ا/ت رفت منم یکم نفس عمیق کشیدم جدیدا خیلی رو حرکاتش احساسی شدم رفتم سرویس یکم به صورتم اب زدم نمیتونستم انکار کنم من عاشقش بودم ولی ما بهترین دوست ها یه هم بودیم باهم دیگه!
صورتمو خشک کردم اومدم بیرون که دیدم ا/ت بایه تیشرت شلوارک روبرومه پوزخندی زدم
ا/ت:میای بریم حیاط هوا خیلی خوبه
کوک:باشه
ا/ت سریع سریع دویدد رفت رو تاب حیاط نشست بین اون همه گل بوته و اون اسمون قشنگ
که یهو در به صدا درامد
ا/ت:که ناگهان خری مزاحم شد(معذرت ) اوفف
ا/ت ویو:
رفتم درو باز کرد که کوک با یه بچه تقریبا شیش ساله بودن
ا/ت مشکوک نگاه کرد
ا/ت:ب.. چه داره شدی؟
کوک نگاه پوکری بهش کرد
کوک:وقتی این به دنیا اومد من هنوز ابتدایی بودم
ا/ت:خب چرا اینجایی
کوک:این دختر کوچولو رو مامانم انداخته گردن من دختر داییمه
ا/ت:خب
کوک:من نمیتونم توانایی نگهداریشو ندارم، ولی تو بچه هارو دوست داری کمکم کن لعنتی
ا/ت واقعا از همون نگاه اول دخترو دوست داشت
ا/ت:باشه ولی بعدا جبران میکنم
کوک:¢باشه ، چشم
کوک ویو :
ا/ت لباس بیرون تنش بود احتمالا بیرون بود وارد عمارت شدیم که متوجه شیر موز رویه میز شدم و کارتونی که میخواست پخش شه رفتم رو مبل نشستم و فقط چشمم به شیرموز ها بود که ا/ت اومد
ا/ت ۰:خب دخترمون اسمش چیه؟
دختره :بیون
ا/ت خنده خوشگلی کرد گفت :بیون، از شیر کاکائو و شیرموز و کیک بخور تا کارتون پخش کنم خب؟
کوک:چند روزه فقط کارتون میبینی فیلم هایی که واسشون ذوق میکردی سریال هایی که واسشون مدرسه نمیومدی چیشد؟
ا/ت:من وقتی خستم یا ناراحتم کارتون میبینم این چند روز خیلی ام.. خسته بودم بخاطر همین
بیون : یعنی ناناعت نبودی؟
کوک با سر تاکید کرد
ات طفره رفت و شروع کرد کارتون دیدن ات کل کارتون بیون ناز میکرد و بیون خوابش برده بود کوک هم به ات خیره میبود و تو دلش اینطوری بود حتما مامان خوبی مییشه ات خسته شد و خاموش کرد بیون خواب بود اونو اروم رو مبل گذاشت روش پتو کشید
ا/ت:من میرم لباسمو عوض کنم
کوک:باشه
ا/ت ویو:
رفتم تو اتاق یه شلوارک کوتاه و تیشرت پوشیدم از پنجره باز کردم هوا خیلی خوب بود به فکرم زد برم حیاط اومدم دیدم کوک رفته سرویس بغل اتاقم منتظر موندم تا بیاد
کوک ویو:
ا/ت رفت منم یکم نفس عمیق کشیدم جدیدا خیلی رو حرکاتش احساسی شدم رفتم سرویس یکم به صورتم اب زدم نمیتونستم انکار کنم من عاشقش بودم ولی ما بهترین دوست ها یه هم بودیم باهم دیگه!
صورتمو خشک کردم اومدم بیرون که دیدم ا/ت بایه تیشرت شلوارک روبرومه پوزخندی زدم
ا/ت:میای بریم حیاط هوا خیلی خوبه
کوک:باشه
ا/ت سریع سریع دویدد رفت رو تاب حیاط نشست بین اون همه گل بوته و اون اسمون قشنگ
۳.۷k
۱۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.