پارت۶۸۰
پارت۶۸۰
رمانMAM
به قلم م.ا
کپی و نشر رمان حتی با ذکر نام نویسنده حرام میباشد...
ارمیتام سریع رفت اون یکی ارنج شوکتو گرفت...
ارمیتا_اره خاله شوکت بهش بگو مارو لازم داری...
التماس وار به شوکت نگاه کردیم یه چشم غره حوالمون کرد ...
_این همه دختر مهین چرا تا میبینی از دخترا اومدن کمکم میای میبریشون؟
_/تو دخالت نکن شوکت همش باعث میشی از زیر کار در برن...من سر خدمتکار اینجام حدتو بدون...
_از اصل تو حدتو بدون اگه تو سرخدمتکاری منم دایه ای اربابم مادر شرعیشم...
_/کافیه دیگه...
شاهین در حالی که یه تراول ماگ دستش بود و به دیوار تکیه داده بود به بحث ما گوش میکرد...این کی اومد...
مهین با دیدن شاهین جا خورد...
_ارباب اول اون شروع کرد...من تقصیری نداشتم بعدم خودشو جای خانم میزاره ...
_/خودم همه چیو شنیدم...
رمانMAM
به قلم م.ا
کپی و نشر رمان حتی با ذکر نام نویسنده حرام میباشد...
ارمیتام سریع رفت اون یکی ارنج شوکتو گرفت...
ارمیتا_اره خاله شوکت بهش بگو مارو لازم داری...
التماس وار به شوکت نگاه کردیم یه چشم غره حوالمون کرد ...
_این همه دختر مهین چرا تا میبینی از دخترا اومدن کمکم میای میبریشون؟
_/تو دخالت نکن شوکت همش باعث میشی از زیر کار در برن...من سر خدمتکار اینجام حدتو بدون...
_از اصل تو حدتو بدون اگه تو سرخدمتکاری منم دایه ای اربابم مادر شرعیشم...
_/کافیه دیگه...
شاهین در حالی که یه تراول ماگ دستش بود و به دیوار تکیه داده بود به بحث ما گوش میکرد...این کی اومد...
مهین با دیدن شاهین جا خورد...
_ارباب اول اون شروع کرد...من تقصیری نداشتم بعدم خودشو جای خانم میزاره ...
_/خودم همه چیو شنیدم...
۲.۰k
۰۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.