پارت ۶۸۱
پارت ۶۸۱
رمانMAM
به قلم م.ا
کپی و نشر رمان حتی با ذکر نام نویسنده حرام میباشد...
ماگشو گذاشت رو میز درحالی که دستاش تو جیبش بود رفت سمت مهین...توی فاصله ای کمتر از یه متریش وایستاد...
_باز اخرت باشه صداتو واسش بلند میکنی فهمیدی!!! یک بار دیگه ببینم یا بشنوم رفتار بدی با دایه شوکتم کردی من میدونمو تو رحم نمیکنم...مراقب باش عاقبتت مثل شوهرت نشه...
مهین با ترس تایید کرد...شوهرش ؟! یعنی شوهرش چیشده بهش...ملی با یه سینی داشت میومد داخل اشپز خونه..شاهین پشتش بهمون بود و مهین هم دیدی به ما نداشت...کلی به ملی اشاره کردیم نیاد که خنگ بازی دراورد اومد داخل...با دیدن شاهین جا خورد...خواست برگرده که شاهین همون لحظه برگشت...با دیدن ملی برزخی تر شد...ملی اب دهنشو قورت داد...
_تو اینجا چیکار میکنی این سینی کوفتی چیه مگه بهت نگفتم بتمرگ تو اتاقت ...
زد زیر سینی ملی همه شو ریخت زمین...شاهین دستشو برد بالا بزنتش که ملی ناخوداگاه دستشو اورد بالا...شاهین یه لحظه انگار برق گرفتتش و یه چیزی یادش اومد دستشو اورد پایین...زیر لب یه چیزی گفت رفت...
رمانMAM
به قلم م.ا
کپی و نشر رمان حتی با ذکر نام نویسنده حرام میباشد...
ماگشو گذاشت رو میز درحالی که دستاش تو جیبش بود رفت سمت مهین...توی فاصله ای کمتر از یه متریش وایستاد...
_باز اخرت باشه صداتو واسش بلند میکنی فهمیدی!!! یک بار دیگه ببینم یا بشنوم رفتار بدی با دایه شوکتم کردی من میدونمو تو رحم نمیکنم...مراقب باش عاقبتت مثل شوهرت نشه...
مهین با ترس تایید کرد...شوهرش ؟! یعنی شوهرش چیشده بهش...ملی با یه سینی داشت میومد داخل اشپز خونه..شاهین پشتش بهمون بود و مهین هم دیدی به ما نداشت...کلی به ملی اشاره کردیم نیاد که خنگ بازی دراورد اومد داخل...با دیدن شاهین جا خورد...خواست برگرده که شاهین همون لحظه برگشت...با دیدن ملی برزخی تر شد...ملی اب دهنشو قورت داد...
_تو اینجا چیکار میکنی این سینی کوفتی چیه مگه بهت نگفتم بتمرگ تو اتاقت ...
زد زیر سینی ملی همه شو ریخت زمین...شاهین دستشو برد بالا بزنتش که ملی ناخوداگاه دستشو اورد بالا...شاهین یه لحظه انگار برق گرفتتش و یه چیزی یادش اومد دستشو اورد پایین...زیر لب یه چیزی گفت رفت...
۲.۰k
۰۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.