پارت ۷۰۹
پارت ۷۰۹
رمان MAM
به قلم م.ا
کپی و نشر رمان حتی با ذکر نام نویسنده حرام میباشد...
_ول کن شوکت خاله میل ندارم...
_/نمیشه که باید بخوری...
دستاشو شست با حوله خشک کرد یه خورشت خوری برداشت از قابله واسم یه چیزیکشید...
_/امروز واسه شاهین خوراک لوبیا درست کرده بودم یکمم واسه تو نگه داشتم...
_مرسی...عصبی نشد من سرکارم نبودم؟
_/نه گفت کاری باهات نداشته باشیم ...و امروز کاری انجام ندی فقط به خودت برسی واسه مهمونی که میخواین برین...
_اها باشه ...ولی من مشکوکم بهش ...حس میکنم میخواد یه کاری کنه...
_/والا نمیدونم مادر...فعلا اینو بخور جون بگیری...بعدا راجبش فکر میکنی...
_مرسی...
هینی که خوراکمو میخوردم واسم پنیر و مربا و نون اورد ...
_شوکت خاله؟
_/جانم
_این مهینو کی اورده؟ اون موقع ها نبودش...
_/خاتون اورده ...برا اینکه منو اذیت کنه...اما شاهین بدجور روز اول دمشو چید...
_اها...شاهین به مهین گفت کاری نکن عاقبتت مثل شوهرت بشه...قضیه اون چیه...
رمان MAM
به قلم م.ا
کپی و نشر رمان حتی با ذکر نام نویسنده حرام میباشد...
_ول کن شوکت خاله میل ندارم...
_/نمیشه که باید بخوری...
دستاشو شست با حوله خشک کرد یه خورشت خوری برداشت از قابله واسم یه چیزیکشید...
_/امروز واسه شاهین خوراک لوبیا درست کرده بودم یکمم واسه تو نگه داشتم...
_مرسی...عصبی نشد من سرکارم نبودم؟
_/نه گفت کاری باهات نداشته باشیم ...و امروز کاری انجام ندی فقط به خودت برسی واسه مهمونی که میخواین برین...
_اها باشه ...ولی من مشکوکم بهش ...حس میکنم میخواد یه کاری کنه...
_/والا نمیدونم مادر...فعلا اینو بخور جون بگیری...بعدا راجبش فکر میکنی...
_مرسی...
هینی که خوراکمو میخوردم واسم پنیر و مربا و نون اورد ...
_شوکت خاله؟
_/جانم
_این مهینو کی اورده؟ اون موقع ها نبودش...
_/خاتون اورده ...برا اینکه منو اذیت کنه...اما شاهین بدجور روز اول دمشو چید...
_اها...شاهین به مهین گفت کاری نکن عاقبتت مثل شوهرت بشه...قضیه اون چیه...
۳.۶k
۲۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.