به وقت عاشقی
#رمان
#رمان_عاشقانه
پارت هیفده
آرام
ارتام ــ میترسم از اینکه بری اونجا و مازیار دوباره بیاد دنبالت
ــ چطوری مثلا میخواد پیدام کنه؟
آرتام ــ نمیدونم از همینش میترسم
ــ نترس، من پلیسم تنها باشم تفنگ دارم
آرتام ــ راست میگی
و یه لبخند زد
آرتام ــ راستی کی میری برای جنسیتش
ــ کجایی دایی جون هنوز یکی دو ماه دیکه مونده خیلی هولیا بعدشم باید به مازیار بگم
آرتام ــ چی بگی؟
ــ اینکه ازش حامله ام
آرتام ــ خیل خب همین الان بهش زنگ بزن
ــ باشه
رفتم تو اتاقم و گوشیمو برداشتم شماره ی مازیارو که یه زمانی عشقم سیوش کرده بودم گرفتم
مازیار ــ سلام آرامم
ــ سلام آقای رحیمی
مازیارــ بخدا اینجوری که صدام میکنی قلبم تیر میکشه
ــ تو ام اون موقع که اون غلطو کردی قلب من تیر کشید اما الان قلب من برای تو از سنگه بهتره تو هم عادت کنی
مازیارــ باشه باشه چرا زنگ زدی
ــ میخوام یه خبری بهت بدم
مازیارــ چی چیشده؟
ــ ازت حامله ام
مازیارــ یعنی هنوزم میتونیم با هم باشیم
ــ نه خیر به تصمیم دادگاه بچه که بدنیا اومد سرپرستیش میاد با یکیمون .
مازیارــ قربونت بر...
ــ خدانگهدار آقا
وقطع کردم
آرتام ــ چیشد بهش گفتی؟
ــ آره فقط خداکنه خونمو پیدا نکنه وگررنه با همین تفنگم میکشمش
آرتام ــ پاشو پاشو وسایلتو جمع کن ، میخوای بیام کمکت؟
ــ نه نمیخوام. چرا زن نمیگیری؟
خندید و گفت ــ چه ربطی داشت؟
ــ نه چرا نمیگیری
آرتام ــ جوری میگی انگار ماسته باید برم بقالیه سر کوچه بگیرم.
خندیدم
آرتام ــ حالا چرا میخوای زن بگیرم؟
ــ هیچی همینطوری ، راستی من تا ساعت سه بیشتر نمیتونم خونه باشم
ارتام ــ چرا؟
ــ گفتم که با یکی از دوستای قدیمیم قرار دارم
آرتام ــ باشه
ساعت دیگه حدودای ده و ربع بود که گوشیم زنگ خورد
شهرزاد بود جواب دادم
ــ سلام شهرزاد جون
شهرزاد ــ سلام خوشگلم میگم میخوای بیای سر قرار ماشین نیار
ــ چرا؟
چون که میخوام خودم برسونمت خونتونو یاد بگیرم
ــ اها باشه اما خونه خودم میرم
شهرزاد ــ مگه خودتم خونه داری؟
ــ آره
شهرزاد ــ خب مزاحم نمیشم بوس بوس
ــ قربونت خدافس
شهرزاد ــ بای بای
پا شدم رفتم تو سالن وسط سالن یه سوسک دیدم آزتام که دید وایسادم دارم نگاه زمین میکنم اومد پیشم وایساد و نگاه زمین کرد
آرتام ــ یا قمر بنی هاشم
ــ نترس بابا چقدر پسرا ترسوئن
آرتام ــ من یه نفر از سوسک میترسم چرا پای پسرا رو میکشی وسط
ــ اون مافوقم بود بهت گفتم
آرتام ــ خب
ــ اونم میترسه
بعد سریع دست گذاشتم دهنم
ــ تروخدا به کسی نگیا حتا به آرشام
آرتام ــ باشه بابا.
ادامه پارت بعدی
#رمان_عاشقانه
پارت هیفده
آرام
ارتام ــ میترسم از اینکه بری اونجا و مازیار دوباره بیاد دنبالت
ــ چطوری مثلا میخواد پیدام کنه؟
آرتام ــ نمیدونم از همینش میترسم
ــ نترس، من پلیسم تنها باشم تفنگ دارم
آرتام ــ راست میگی
و یه لبخند زد
آرتام ــ راستی کی میری برای جنسیتش
ــ کجایی دایی جون هنوز یکی دو ماه دیکه مونده خیلی هولیا بعدشم باید به مازیار بگم
آرتام ــ چی بگی؟
ــ اینکه ازش حامله ام
آرتام ــ خیل خب همین الان بهش زنگ بزن
ــ باشه
رفتم تو اتاقم و گوشیمو برداشتم شماره ی مازیارو که یه زمانی عشقم سیوش کرده بودم گرفتم
مازیار ــ سلام آرامم
ــ سلام آقای رحیمی
مازیارــ بخدا اینجوری که صدام میکنی قلبم تیر میکشه
ــ تو ام اون موقع که اون غلطو کردی قلب من تیر کشید اما الان قلب من برای تو از سنگه بهتره تو هم عادت کنی
مازیارــ باشه باشه چرا زنگ زدی
ــ میخوام یه خبری بهت بدم
مازیارــ چی چیشده؟
ــ ازت حامله ام
مازیارــ یعنی هنوزم میتونیم با هم باشیم
ــ نه خیر به تصمیم دادگاه بچه که بدنیا اومد سرپرستیش میاد با یکیمون .
مازیارــ قربونت بر...
ــ خدانگهدار آقا
وقطع کردم
آرتام ــ چیشد بهش گفتی؟
ــ آره فقط خداکنه خونمو پیدا نکنه وگررنه با همین تفنگم میکشمش
آرتام ــ پاشو پاشو وسایلتو جمع کن ، میخوای بیام کمکت؟
ــ نه نمیخوام. چرا زن نمیگیری؟
خندید و گفت ــ چه ربطی داشت؟
ــ نه چرا نمیگیری
آرتام ــ جوری میگی انگار ماسته باید برم بقالیه سر کوچه بگیرم.
خندیدم
آرتام ــ حالا چرا میخوای زن بگیرم؟
ــ هیچی همینطوری ، راستی من تا ساعت سه بیشتر نمیتونم خونه باشم
ارتام ــ چرا؟
ــ گفتم که با یکی از دوستای قدیمیم قرار دارم
آرتام ــ باشه
ساعت دیگه حدودای ده و ربع بود که گوشیم زنگ خورد
شهرزاد بود جواب دادم
ــ سلام شهرزاد جون
شهرزاد ــ سلام خوشگلم میگم میخوای بیای سر قرار ماشین نیار
ــ چرا؟
چون که میخوام خودم برسونمت خونتونو یاد بگیرم
ــ اها باشه اما خونه خودم میرم
شهرزاد ــ مگه خودتم خونه داری؟
ــ آره
شهرزاد ــ خب مزاحم نمیشم بوس بوس
ــ قربونت خدافس
شهرزاد ــ بای بای
پا شدم رفتم تو سالن وسط سالن یه سوسک دیدم آزتام که دید وایسادم دارم نگاه زمین میکنم اومد پیشم وایساد و نگاه زمین کرد
آرتام ــ یا قمر بنی هاشم
ــ نترس بابا چقدر پسرا ترسوئن
آرتام ــ من یه نفر از سوسک میترسم چرا پای پسرا رو میکشی وسط
ــ اون مافوقم بود بهت گفتم
آرتام ــ خب
ــ اونم میترسه
بعد سریع دست گذاشتم دهنم
ــ تروخدا به کسی نگیا حتا به آرشام
آرتام ــ باشه بابا.
ادامه پارت بعدی
۲.۱k
۱۷ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.