چشمان خمار تو پارت سی ودو
#_چشمان_خمار_تو #پارت_سیودو
نزدیک یک ماه از کارآموزیش گذشته بود به درخواست یکی از شرکت های انیمیشن و گیم بورس شد و قرار شد به آمریکا بره و اتفاق های گذشته رو فراموش کنه و روی کارش تمرکز کنه!
خب..این یه شروع دوباره و خوبه؟!
میلر چند وقتیه که از تشنج زیاد بخاطر مصرف یهویی و زیاد قرص اعصاب روحشون از دست داد و مرد؛
خلاصه؛
"فرودگاهاینچئونکره"🇰🇷✈️
.
.
.
.
.
به شیکاگو رفت...
طبق معمول یه تیپ رسمی و کلاسیک زد و با یه آمریکانو به سمت شرکت رفت..
کارت کارآموزی آبی شو که زیادی استایل شو مستقل کرده بود به گردن انداخت.
قسمت ورودی باید کارتشو به اون بیلبیلک دستگاه میزد که دستگاه بفهمه این شخص از کارآموز/استخدامی های این شرکته! و بعد اجازه ورود بده🚦
وارد شد و به همکار هاش سلام کرد و پشت میزش نشست...عینک رو برداشت و زد و شروع کرد ادامه کارش رو انجام بده که بتونه ارائه کنه!
روزا میگذشت میگذشت...
امروز روز کاری نبود..
جونگکوک بیصدا روی صندلی میز نهارخوری نشسته بود و کافی شو مینوشید..
که جوکیونگ شکلات هایی که درست کرده بود رو آورد تا روی میز تزئین کنه..جونگکوک یکیو قاپید و نوش جونش کرد..
÷هییییی اونا رو واسه تو نیستننننن
_برای کیان پس؟
÷بیخیال
_برای اون پسره الدنگ؟؟ خیلی بیکاری
÷خودت الدنگی!
_پدررررررررررررررررر *جوکیونگ دهن جونگکوک رو با شکلات بست.
÷باشه باشه آروم باش
جونگکوک چش غره ای سر رفت و ادامه کافی شو نوشید..و رفت بیرون تا قدمی بزنه...
.
.
در حین پیاده روی بود که الکس زنگ زد
+hi bro سلام برار
_hyyy How're you? هیی چطوری؟
+I'm good!! من خوبم
_good خوبه
+Did you make the character you wanted? کاراکتری که مورد نظرت بود رو ساختی؟
_I'm working on it دارم روش کار میکنم!
+Ok باشه
🚫اصکی ممنوع🚫
نزدیک یک ماه از کارآموزیش گذشته بود به درخواست یکی از شرکت های انیمیشن و گیم بورس شد و قرار شد به آمریکا بره و اتفاق های گذشته رو فراموش کنه و روی کارش تمرکز کنه!
خب..این یه شروع دوباره و خوبه؟!
میلر چند وقتیه که از تشنج زیاد بخاطر مصرف یهویی و زیاد قرص اعصاب روحشون از دست داد و مرد؛
خلاصه؛
"فرودگاهاینچئونکره"🇰🇷✈️
.
.
.
.
.
به شیکاگو رفت...
طبق معمول یه تیپ رسمی و کلاسیک زد و با یه آمریکانو به سمت شرکت رفت..
کارت کارآموزی آبی شو که زیادی استایل شو مستقل کرده بود به گردن انداخت.
قسمت ورودی باید کارتشو به اون بیلبیلک دستگاه میزد که دستگاه بفهمه این شخص از کارآموز/استخدامی های این شرکته! و بعد اجازه ورود بده🚦
وارد شد و به همکار هاش سلام کرد و پشت میزش نشست...عینک رو برداشت و زد و شروع کرد ادامه کارش رو انجام بده که بتونه ارائه کنه!
روزا میگذشت میگذشت...
امروز روز کاری نبود..
جونگکوک بیصدا روی صندلی میز نهارخوری نشسته بود و کافی شو مینوشید..
که جوکیونگ شکلات هایی که درست کرده بود رو آورد تا روی میز تزئین کنه..جونگکوک یکیو قاپید و نوش جونش کرد..
÷هییییی اونا رو واسه تو نیستننننن
_برای کیان پس؟
÷بیخیال
_برای اون پسره الدنگ؟؟ خیلی بیکاری
÷خودت الدنگی!
_پدررررررررررررررررر *جوکیونگ دهن جونگکوک رو با شکلات بست.
÷باشه باشه آروم باش
جونگکوک چش غره ای سر رفت و ادامه کافی شو نوشید..و رفت بیرون تا قدمی بزنه...
.
.
در حین پیاده روی بود که الکس زنگ زد
+hi bro سلام برار
_hyyy How're you? هیی چطوری؟
+I'm good!! من خوبم
_good خوبه
+Did you make the character you wanted? کاراکتری که مورد نظرت بود رو ساختی؟
_I'm working on it دارم روش کار میکنم!
+Ok باشه
🚫اصکی ممنوع🚫
۳.۸k
۳۰ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.