تو صورتم نگاه کرد و گفت:تموم
تو صورتم نگاه کرد و گفت:تموم
متعجب از حرفش گفتم:چی تموم؟؟؟
کلافه ولی درعین حال اروم گفت:ببین پسر...
بیا عاقلانه رفتارکنیم
بیا قبول کنیم ما به درد هم نمیخوریم
بیا قبول کنیم جاده زندگیمون جداست
بیا قبول....
از یه جاهایی به بعد دیگه حرفشو نشنیدم
ففط حرکت لباشو میدیدم و تو دلم قربون صدقش میرفتم
چشمام اشکی بود ولی قربون صدقه قد و بالاش میرفتم
دلم خون بود ولی قربون صدقه صورتِ گونه دارونازش میرفتم
صداش گنگ بود...حرفاش منفی بود
دلی قربون صدقش میرفتم
بی هوا دستاشو تو دستم گرفتم محکم فشاردادم و گفتم:
بدیا ولی دوست دارم
بی اعصابی ولی دوست دارم
بی تفاوتی ولی دوست دارم
دستاشو از بین دستام جدا کرد و گفت
دوست داشتن من برای یک عمر زندگی کافیه؟؟؟
دوست داشتن من برای تمام سختی ها و بلاتکلیفی ها و فراز و نشیب های زندگی کافیه؟؟؟
باصدای بغض گرفتم خواستم بگم زیادی هم هس ،
اما نتونستم بگم ، تا به خودم اومدم دیدم رفته...منو با یه دنیا حسرت تنها تو صندلی کافه جا گذاشته !
متعجب از حرفش گفتم:چی تموم؟؟؟
کلافه ولی درعین حال اروم گفت:ببین پسر...
بیا عاقلانه رفتارکنیم
بیا قبول کنیم ما به درد هم نمیخوریم
بیا قبول کنیم جاده زندگیمون جداست
بیا قبول....
از یه جاهایی به بعد دیگه حرفشو نشنیدم
ففط حرکت لباشو میدیدم و تو دلم قربون صدقش میرفتم
چشمام اشکی بود ولی قربون صدقه قد و بالاش میرفتم
دلم خون بود ولی قربون صدقه صورتِ گونه دارونازش میرفتم
صداش گنگ بود...حرفاش منفی بود
دلی قربون صدقش میرفتم
بی هوا دستاشو تو دستم گرفتم محکم فشاردادم و گفتم:
بدیا ولی دوست دارم
بی اعصابی ولی دوست دارم
بی تفاوتی ولی دوست دارم
دستاشو از بین دستام جدا کرد و گفت
دوست داشتن من برای یک عمر زندگی کافیه؟؟؟
دوست داشتن من برای تمام سختی ها و بلاتکلیفی ها و فراز و نشیب های زندگی کافیه؟؟؟
باصدای بغض گرفتم خواستم بگم زیادی هم هس ،
اما نتونستم بگم ، تا به خودم اومدم دیدم رفته...منو با یه دنیا حسرت تنها تو صندلی کافه جا گذاشته !
۱۸.۳k
۰۱ اسفند ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۵۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.