مدل کلت سورن ساجون
#مدل_کلت_سورن_ساجون
#the_backward_harsh_world #پارت10
سورن
خسته نشستم تو ماشین دکمه هایی لباسمو باز کردم تا جایی که قفسه سینم شروع میشد سویچ پرت کردم سمتش گرفتش
من:امشب روندن باتو زنده برسونیم
لونا:خیل خوب چی فهمیدی اینهمه از گردنت مایع گذاشتی
دستی رویی گودی گردنم کشیدم لعنتی بد گاز گرفت موقعی که مست بود
من:خیلی چیزا اینش مهم نیس بزن بریم که قرار اینم بره بیرون
لونا:بعضی اوقات خیلی خطرناک میشی میدونی
من:یاد گرفتم زرنگیمو به کسی نشون ندم چون بیشتر احتیاط میکنن
لونا:درسته اما چیشد که اینطوری شدی
رفتم تو فکرواقعا از کی دختربچه ای که با عجز به پیرمرد نگاه میکردچقدر این زندگی میخواد بهش بدی کنه پدرش شیش ماه بود مرد مادرشم اون تا سه سالگی بزرگ کرد گذاشتش دم در یک خونه که فک میکرد خوبه برایی اون اما نبود بچه ای که تو سن هفت سالگی بدترین چیزارو تجربه کردم هع خندم میگیره ازگذشتم که چرا نکشتمش
لونا:رسیدیم بیا پایین دیگه
اومدیم پایین ماشین قفل کرد به سمت خونه می رفتیم متعجب بهش خیرع بودم اینجا چیکار میکرد
لونا:من میرم توام بیا بعدا
من:باشه برو میام
رفتم سمتش لبخند زدم
من:ساجون خیلی وقته ندیدمت
ساجون اول خندید ولی بعدش اخماش کشید توهم گردنمو کج کرد
ساجون:دوباره چه گندکاری کردی سورن هان اینچیه
من:هیچی هرچیزی بهایی داره خودت خوب اینو میدونی مگه نه!
به کلتش که همیشه همراهش بود اشاره کردم بهایی آزار جنسی که بچه بود دیده بود شد بی اعتمادی به خیلیا اعتماد بع کلتش لبخند چموشی زد
ساجون:هستی یه بار دیگه مسابقه بدیم همون جایی همیشگی
من:معلومه که هستم برادر بزن بریم
ساجون کلتش برداشت برگشتم از داش برد ماشین کلتمو برداشتم اولین کادوم که ازش گرفتم به سمت پارک رفتیم
شلیک میکرد میخندید منم خندم میگرفت صدایی گلوله ها حال خوبی بهمون میداد یهو صدایی آژیر پلیس اومد و ایست ایست دستمو گرفت شروع کرد به دویدن
ساجون:بدو که بگیرنمون سر وتهمون یکی میکنن بدو سورن بدو تپل
من:خودتی نی قلیون احمق
رسیدیم خونه
من:بیا بریم خونه دخترا خوشحال میشن ببیننت
ساجون:نه کار دارم دلم برات تنگ شده بود آبجی کوچیکه اومدم ببینمت برم
من:خوب کردی خدافظ داداش
#the_backward_harsh_world #پارت10
سورن
خسته نشستم تو ماشین دکمه هایی لباسمو باز کردم تا جایی که قفسه سینم شروع میشد سویچ پرت کردم سمتش گرفتش
من:امشب روندن باتو زنده برسونیم
لونا:خیل خوب چی فهمیدی اینهمه از گردنت مایع گذاشتی
دستی رویی گودی گردنم کشیدم لعنتی بد گاز گرفت موقعی که مست بود
من:خیلی چیزا اینش مهم نیس بزن بریم که قرار اینم بره بیرون
لونا:بعضی اوقات خیلی خطرناک میشی میدونی
من:یاد گرفتم زرنگیمو به کسی نشون ندم چون بیشتر احتیاط میکنن
لونا:درسته اما چیشد که اینطوری شدی
رفتم تو فکرواقعا از کی دختربچه ای که با عجز به پیرمرد نگاه میکردچقدر این زندگی میخواد بهش بدی کنه پدرش شیش ماه بود مرد مادرشم اون تا سه سالگی بزرگ کرد گذاشتش دم در یک خونه که فک میکرد خوبه برایی اون اما نبود بچه ای که تو سن هفت سالگی بدترین چیزارو تجربه کردم هع خندم میگیره ازگذشتم که چرا نکشتمش
لونا:رسیدیم بیا پایین دیگه
اومدیم پایین ماشین قفل کرد به سمت خونه می رفتیم متعجب بهش خیرع بودم اینجا چیکار میکرد
لونا:من میرم توام بیا بعدا
من:باشه برو میام
رفتم سمتش لبخند زدم
من:ساجون خیلی وقته ندیدمت
ساجون اول خندید ولی بعدش اخماش کشید توهم گردنمو کج کرد
ساجون:دوباره چه گندکاری کردی سورن هان اینچیه
من:هیچی هرچیزی بهایی داره خودت خوب اینو میدونی مگه نه!
به کلتش که همیشه همراهش بود اشاره کردم بهایی آزار جنسی که بچه بود دیده بود شد بی اعتمادی به خیلیا اعتماد بع کلتش لبخند چموشی زد
ساجون:هستی یه بار دیگه مسابقه بدیم همون جایی همیشگی
من:معلومه که هستم برادر بزن بریم
ساجون کلتش برداشت برگشتم از داش برد ماشین کلتمو برداشتم اولین کادوم که ازش گرفتم به سمت پارک رفتیم
شلیک میکرد میخندید منم خندم میگرفت صدایی گلوله ها حال خوبی بهمون میداد یهو صدایی آژیر پلیس اومد و ایست ایست دستمو گرفت شروع کرد به دویدن
ساجون:بدو که بگیرنمون سر وتهمون یکی میکنن بدو سورن بدو تپل
من:خودتی نی قلیون احمق
رسیدیم خونه
من:بیا بریم خونه دخترا خوشحال میشن ببیننت
ساجون:نه کار دارم دلم برات تنگ شده بود آبجی کوچیکه اومدم ببینمت برم
من:خوب کردی خدافظ داداش
۶.۴k
۲۵ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.