صدای سوت کشیدن سماور خبر از به جوش اومدن آب میداد
صدای سوت کشیدن سماور خبر از به جوش اومدن آب میداد
آزرده پا شدم و پوفی کشیدم
بعد از اقدامات مربوط به چایی بار گذاشتن دوباره پشت میزم نشستم
خودکارمو برداشتم
مکث کوتاهی برای پر کردن خشاب خودکارم از کلمات کردم و حکم آتش باعث کلمه بارون شد
بین آدم های دور و برم غریبگی میکردم
من حتی با خود جدیدم هم نمیساختم
+ کدام دریا مرا بلعید
یا گم گشته کدام صحرا شدم
که غریبانه ناشناخته ام
رضای پر از ذوق گذشته نبودم
+آوار کدام اسمان روی سرم فرو ریخت
از کدام ابر افتادم که بی بال و پرم
من لبریز احساس بودم و الان خودمو مرد تاریک و سردی میدیدم
خودکارو جنبوندم
+در کنج کدام دره تاریک
زیر سایه سرد کدام درخت تنومند
بی حواس آرام گرفتم
برف کدام زمستان
برگ سبزم را زرد کرد
از کدام مژه
روی گونه چه کسی
اشک وار لیز خوردم
که غم برادر من شد؟!
قرار بیقرار کدام قلم
نوشت سرنوشت مرا
که اینک سهم من از زندگی
پیوند با بیقراری است
در کدام گوشه
در کدام گوش
فریاد بزنم
((آهای دنیا!حواست هست؟... ))
درد از مغزم به خودکارم و از خودکارم راهی ورقه میشد
کمی چشم هامو مالیدم
همیشه برای میگرن من کلمه درمانی از هر روشی بهتر جواب میداد
آب خنکی بود روی شعله های اعصاب من
نوشدارویی بود که به کام سهراب میرسید
تسکین درد بود
شاید اگر از من توی تبلیغات تلوزیون استفاده میکردن
خودمو توی یه لوکیشن پر از کتاب جلوی دوربین حاضر میکردم و در حالی که گلستان و بوستان یا شاید هم رفقای خیالی یا اثر دیگه ایو نشون میدادم میگفتم
+قلم و کتاب را خاصیت فراوان است ، درمان تب میکند و التهاب سینه....
دست از بچه بازی کشیدم و کاغذ به دست سمت آشپزخونه رفتم
چاییمو ریختم و توی همون نور کم شروع به خوندن کردم
بار اول فقط روخوانی و بعد مرتبه به مرتبه عمیق تر
شاید اگر کسی میدید فکر میکرد توی کتاب شعری از فریدون یا نیما غرق شدم در حالی که داشتم خزعبلات خودمو تفسیر میکردم
چایی داغمو با سماجت سمت حلقوم بیچاره ام روان کردم
میسوختم ولی معتقد بودم کیفش به همین داغ بودنشه
موهامو اروم اروم با دستم شونه زدم
به هر جهتی
برام مهم نبود فقط میخواستم آرامش بیشتر و بیشتر حس شه
چندبار صورتمو لمس کردم
از بالا به پایین و برعکس
چاییم که تموم شد با حوصله ای وا رفته روی مبل دراز کشیدم
قطع به یقین اگه مسئول یه تیمارستان منو توی این وضع میدید با بیمه و مزایا منو تحت پوشش طرح رایگان بهزیستی میذاشت
یقین داشتم تنها فرد روی کره زمینم که بعد چایی سرجاش دراز میکشه تا بخوابه
آزرده پا شدم و پوفی کشیدم
بعد از اقدامات مربوط به چایی بار گذاشتن دوباره پشت میزم نشستم
خودکارمو برداشتم
مکث کوتاهی برای پر کردن خشاب خودکارم از کلمات کردم و حکم آتش باعث کلمه بارون شد
بین آدم های دور و برم غریبگی میکردم
من حتی با خود جدیدم هم نمیساختم
+ کدام دریا مرا بلعید
یا گم گشته کدام صحرا شدم
که غریبانه ناشناخته ام
رضای پر از ذوق گذشته نبودم
+آوار کدام اسمان روی سرم فرو ریخت
از کدام ابر افتادم که بی بال و پرم
من لبریز احساس بودم و الان خودمو مرد تاریک و سردی میدیدم
خودکارو جنبوندم
+در کنج کدام دره تاریک
زیر سایه سرد کدام درخت تنومند
بی حواس آرام گرفتم
برف کدام زمستان
برگ سبزم را زرد کرد
از کدام مژه
روی گونه چه کسی
اشک وار لیز خوردم
که غم برادر من شد؟!
قرار بیقرار کدام قلم
نوشت سرنوشت مرا
که اینک سهم من از زندگی
پیوند با بیقراری است
در کدام گوشه
در کدام گوش
فریاد بزنم
((آهای دنیا!حواست هست؟... ))
درد از مغزم به خودکارم و از خودکارم راهی ورقه میشد
کمی چشم هامو مالیدم
همیشه برای میگرن من کلمه درمانی از هر روشی بهتر جواب میداد
آب خنکی بود روی شعله های اعصاب من
نوشدارویی بود که به کام سهراب میرسید
تسکین درد بود
شاید اگر از من توی تبلیغات تلوزیون استفاده میکردن
خودمو توی یه لوکیشن پر از کتاب جلوی دوربین حاضر میکردم و در حالی که گلستان و بوستان یا شاید هم رفقای خیالی یا اثر دیگه ایو نشون میدادم میگفتم
+قلم و کتاب را خاصیت فراوان است ، درمان تب میکند و التهاب سینه....
دست از بچه بازی کشیدم و کاغذ به دست سمت آشپزخونه رفتم
چاییمو ریختم و توی همون نور کم شروع به خوندن کردم
بار اول فقط روخوانی و بعد مرتبه به مرتبه عمیق تر
شاید اگر کسی میدید فکر میکرد توی کتاب شعری از فریدون یا نیما غرق شدم در حالی که داشتم خزعبلات خودمو تفسیر میکردم
چایی داغمو با سماجت سمت حلقوم بیچاره ام روان کردم
میسوختم ولی معتقد بودم کیفش به همین داغ بودنشه
موهامو اروم اروم با دستم شونه زدم
به هر جهتی
برام مهم نبود فقط میخواستم آرامش بیشتر و بیشتر حس شه
چندبار صورتمو لمس کردم
از بالا به پایین و برعکس
چاییم که تموم شد با حوصله ای وا رفته روی مبل دراز کشیدم
قطع به یقین اگه مسئول یه تیمارستان منو توی این وضع میدید با بیمه و مزایا منو تحت پوشش طرح رایگان بهزیستی میذاشت
یقین داشتم تنها فرد روی کره زمینم که بعد چایی سرجاش دراز میکشه تا بخوابه
۹۴.۸k
۲۱ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.