من کارمند یه شرکت مهندسی بودم . فردی مجرد با کلی کار در ش
من کارمند یه شرکت مهندسی بودم . فردی مجرد با کلی کار در شرکت مهندسی. خانه ایی داشتم تک مرتبه با مادرم در ان جا زندگی میکردم که بعد روزها مادرم دار فانی را وداع گفت . من یک برادر و دو خواهر داشتم که همشون متاهل بودند. روزی خیلی خسته بودم از این که خیلی کار کرده بودم . رفتم خانه مون چراغ ها را روشن کردم لیوانی از بالای کابینت افتاد پایین خیلی ترسیدم رفتم که لیوان را بردارم در یخچال باز شد. خیلی خیلی ترسناک بود چون اصلا به غیر من کسی تو داخل خانه است از ترس تو خودم مونده بودم. که با سرعت دیدم به سمت بیرون یه چند ساعتی تو بیرون ماندم . همسایه ها که از من می پرسیدن چکارمیکنی می گفتم دارم هوا میخورم . می دونستن که تو هوای زمستونی جایی برای هوا خوری نیست . با شک می گذشتن بعد که گشنگی زیاد به من قلبه امد گفتم به خدا توکل ارامی در را بستم و رفتم داخل هر قدمی که بر میداشتم ضربان قلبم از ترس زیاد تر می شد. وارد خانه شدم جو بدی بود اصلا یادم رفته بود که اول باید چه کار کنم که غذا رو بخورم از ترس به خودم پیچیدم ماندم تو وسط خانه . که یهویی یکی با ضربه ی اخر زد تو وسط کمرم همانجا بیهوش شدم . دیگه ندونستم که چی شد ولی انقدر که یادمه چیزی محکم خورد به من که اونجوری بیهوش شدم. بعد چند ساعت که به هوش امدم تو زمین بودم که دیدم صدای عجیبی که صدای وحشتناکی بود را شنیدم خودم را به بیهوشی زدم تا نفهمند که من زنده ام . امدن بالا سرم من که زیره چشمی نگاه می کردم پاهایی سیاه را می دیدم که به ان ور و این ور میرفتن . نفسم از ترس بند امده بود به زوری نفس می کشیدم که دیدم کسانی نامرئی من را می کشن به بیرون من که از وحشت صدا می زدم همسایه ها در را زدن من که از ترس و ضعف حالی نداشتم که برم در را بازکنم صحنه های بسیار ترسناکی بود که اصلا هیچ کس فکر شم هم نمی کرد . خلاصه فردای ان روز مردم امدن من را به بیمارستان بردند طوری ترسیده بودم که وقتی که کسی به جلو می امد دستم را میگرفتم چون می ترسیدم . خلاصه جریان را به همه توزیح دادم که ان خانه را پلمپ کردن تا کسی به انجا نرود چون خانه ی وحشت بود تا یک خانه ی زندگی . الان که به ذهنم اسیب های جدی وارد شده الان تو دارم یه مغازه ی ابزار فروشی کار میکنم و خونه ایی اجاره ایی دارم . یک پسر و دختر و همسر دارم.
۷.۰k
۲۸ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.