ادامه پصت قبل
ادامه پصت قبل
و خیلی سریع شروع به رفتن کردم و صدای پای خودمو توی تاریکی می شنیدم که احساس کردم این صدا مربوط به دو جفت پا هست و یکی داره دنبال من میاد. ترسیدم و کتاب از دستم افتاد و وقتی خم شدم که برش دارم اون صدای خنده کریه رو شنیدم که مو به تن آدم سیخ می کرد. صدا مثله خنده گربه بود که داشت پشت سر من می خندید و ته سالن صدای گریه سه چهارتا نوزاد می اومد که جیغ می زدن و گریه می کردن . الان که بهش فکر می کنم خون توی رگ هام وایمیسته. با تمام سرعت از پله ها بالا رفتم و دیگه هیچ وقت جرات نکردم به اون انباری برگردم. آیا چیزی که بچه های محله درباره آقا بده و بچه هاش می گفتن واقعیت داشت؟ چند بار خواستم برم توی کوچه و از بچه کوچیک ها بپرسم که بچه های آقا بده نوزادن یا نه؟ اما هیچ وقت جرات نکردم. من ترجیح میدم فکر کنم که خیالاتی شدم. البته شاید این وهم من بوده و به خاطر اینکه زیاد بهش فکر کرده بودم واسم پیش اومده. نمی دونم.
الان ما یه سالی میشه که از اون محله رفتیم واسه همین به خودم جرات دادم این داستان رو بنویسم...
و خیلی سریع شروع به رفتن کردم و صدای پای خودمو توی تاریکی می شنیدم که احساس کردم این صدا مربوط به دو جفت پا هست و یکی داره دنبال من میاد. ترسیدم و کتاب از دستم افتاد و وقتی خم شدم که برش دارم اون صدای خنده کریه رو شنیدم که مو به تن آدم سیخ می کرد. صدا مثله خنده گربه بود که داشت پشت سر من می خندید و ته سالن صدای گریه سه چهارتا نوزاد می اومد که جیغ می زدن و گریه می کردن . الان که بهش فکر می کنم خون توی رگ هام وایمیسته. با تمام سرعت از پله ها بالا رفتم و دیگه هیچ وقت جرات نکردم به اون انباری برگردم. آیا چیزی که بچه های محله درباره آقا بده و بچه هاش می گفتن واقعیت داشت؟ چند بار خواستم برم توی کوچه و از بچه کوچیک ها بپرسم که بچه های آقا بده نوزادن یا نه؟ اما هیچ وقت جرات نکردم. من ترجیح میدم فکر کنم که خیالاتی شدم. البته شاید این وهم من بوده و به خاطر اینکه زیاد بهش فکر کرده بودم واسم پیش اومده. نمی دونم.
الان ما یه سالی میشه که از اون محله رفتیم واسه همین به خودم جرات دادم این داستان رو بنویسم...
۷.۵k
۲۸ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.