گفته بود:
گفته بود:
این بار برم و برگردم یه سفر میریم مشهد...
امــــــا...
خودشم می دونست که دیگه...
مادرجونم می دونست...
که بغض راه گلوشو بسته بود...
از همون لحظه ای که اومده برای آخرین بار سر بزنه...
از صدای پوتین پاش...
از حسین حسین گفتنش...
این بار برم و برگردم یه سفر میریم مشهد...
امــــــا...
خودشم می دونست که دیگه...
مادرجونم می دونست...
که بغض راه گلوشو بسته بود...
از همون لحظه ای که اومده برای آخرین بار سر بزنه...
از صدای پوتین پاش...
از حسین حسین گفتنش...
۱۲۷
۱۱ مرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.