دکتر عزت الله فولادوند
دکتر عزتالله فولادوند
دکتر عزت الله فولادوند در سال ۱۳۱۴ در شهر اصفهان به دنیا آمد و از طایفه بزرگ بختیاری وی نوه عبدالله خان هژبرالسطان رییس ایل بختیاری میباشد. پدرش عزیزالله، قاضی دادگستری بود. او پس از گذراندن تحصیلات پایه در تهران، ابتدا جهت ادامهٔ تحصیل به انگلستان رفت و به علت برخی مشکلات دوباره به ایران بازگشت و دوره دبیرستان را به پایان رسانید. سپس به پاریس رفت و در آنجا به مدت دو سال مشغولِ تحصیل در رشتهٔ پزشکی شد. پس از مطالعهٔ کتابِ مسائل فلسفه اثر برتراند راسل پزشکی را رها کرد و برای تحصیلِ دانشِ فلسفه عازمِ آمریکا شد و دورههای کارشناسی و کارشناسی ارشد و دکترای فلسفه را در دانشگاه کلمبیا گذراند. از اساتید او میتوان به آرتور دانتو، رابرت کامینگ و سیدنی مورگن بسر اشاره کرد.
عزتالله فولادوند از سال ۱۳۴۳ تا ۱۳۵۹ در سمتهای مختلف در شرکت ملی نفت ایران و وزارت امور اقتصادی و دارایی مشغول به کار بودهاست. در کنار فعالیتهای شغلی، به فعالیتهای فرهنگی نیز پرداخت و چندین ترجمه از او در همان سالها منتشر شد. ترجمه کتابهای "فلسفه کانت" و "آگاهی و جامعه"، به ترتیب در دورههای هشتم و نهم کتاب سال جمهوری اسلامی ایران برگزیده شدهاند.
دکترفولادوند درباره ترجمه میگوید:
« یکی از اعتقادات من در زمینهٔ برگرداندن آثار زبانهای دیگر به زبان فارسی این بوده است که ترجمه باید تا حد امکان به متن اصلی وفادار باشد و مترجم باید از مبهم گویی یا شیرین زبانی خودداری کند و آنچه را نویسندهٔ اصلی واقعا در ذهن داشته و روی کاغذ آورده، به نحوی به زبان فارسی برگرداند که با روح زبان فارسی منطبق باشد. ممکن است در انتقال بسیاری از واژه ها، تعبیرات و اصطلاحاتی که همواره وارد فلسفه میشوند، بعضی اشکالات پیش بیاید، اما، به نظر من این نباید دلیل بر این باشد که روح زبان فارسی از متنی به کلی غایب شود و رخت بر بندد ... به هر حال، آنچه حتما باید در نظر داشت و معمولا از آن غفلت میشود گنجینهٔ پهناور و گرنبهای ادب فارسی و آثار حکمای فارسی زبان است. برای بسیاری از اصطلاحاتِ مشکل آفرینِ علوم انسانی و فلسفهٔ غرب با کندوکاو و حوصله میشود معادلهای زیبا در زبان ما پیدا کرد. زبان فارسی زبانِ پر سابقه و ورزش کردهای است که قرنها با مشکلات علمی دست و پنجه نرم کرده است. ما نباید بی اطلاعی و کاهلی خودمان را به حساب فقر زبان فارسی بگذاریم.»
« مبانی فکری من نه تنها در کارهایی که ترجمه کردهام آشکار است، بلکه در مقدمههایی که بر کارهایم نوشته ام نیز کاملا مشهود است و خواننده میتواند آنرا به روشنی درک کند.»
«چیزی که برای من کاملا روشن است این است که در هر نوشتهٔ جدی، چه در زمینهٔ ادبیات و چه فلسفه، بین نص و روح متن رابطهٔ محکم وجود دارد و طبعا اگر این رابطه گسسته شود، به فهم ما از آنچه میخوانیم لطمهٔ شدید میزند...یکی از مهمترین مورد امانت داری، پای بندی به لحن اصلی نوشته است...در اهمیت لحن همین بس که در زندگی کمترین عاملی همچون لحنِ آنچه میشنویم یا میخوانیم احتمال دارد در احساسات ما تاثیر بگذارد...وظیفهٔ مترجم است که لحنِ نوشتهٔ اصلی را در ترجمه رعایت کند تا بتواند همان واکنش روانی و عاطفی و فکریای را که نویسنده در زبان مبدأ به وجود آورده، در خوانندهٔ زبان مقصد ایجاد کند.»
« ممکن است صاحب نظران پس از غور و دقت به این نتیجه برسند که ترجمهٔ موجود از فلان اثرِ ارزنده، خوب نیست و بخواهند ترجمهٔ بهتری از آن در دست باشد ، به نظر برسد که ترجمه یا ترجمههای موجود اگر چه درست، ولی متعلق به گذشته اند و زبان و بیانشان به دل نسل کنونی نمینشیند، یا اکنون اصطلاحها و تعبیرهای بهتری پیدا شده و نیاز به ترجمههای جدید داریم. در این صورت اقدام به ترجمه مجدد کار درستی است، البته اگر با علم و آگاهی و خوب انجام گیرد.»
« من فقط چیزی را ترجمه میکنم که احساس کنم خواندنش برای هموطنانم مهم است و خودم آنرا دوست داشته باشم. من دو اعتقاد بزرگ در زندگی دارم. یکی اینکه هر بلایی که به سر ما مردم در این سرزمین میآید از نادانی یا علم ناقص است؛ دوم اینکه هرچه در زمینهٔ دانش و هنر از آثار بزرگ دنیا از راه ترجمه اخذ کنیم باز هم کم است...کسی که نتواند این معانی را به هموطنانش منتقل کند و به فکر وادارشان کند و احیاناً انسانترشان کند، ... بیخود اسم خودش را مترجم میگذارد.»
« پیشنهادم به اهل قلم این است که تا چیزی را نفهمیده اید و در ذهنتان پخته نکرده اید ننویسید و ترجمه نکنید...بدیهی است دانش پیوسته در پیشرفتند و ما برای بیان معانیِ جدید به واژهها و تعبیرهای نو نیازمندیم. اما این احتیاج جواز مغلق گویی و کاربرد لغات وحشی و غریب نیست. اگر چنین بود، میبایست نام مت
دکتر عزت الله فولادوند در سال ۱۳۱۴ در شهر اصفهان به دنیا آمد و از طایفه بزرگ بختیاری وی نوه عبدالله خان هژبرالسطان رییس ایل بختیاری میباشد. پدرش عزیزالله، قاضی دادگستری بود. او پس از گذراندن تحصیلات پایه در تهران، ابتدا جهت ادامهٔ تحصیل به انگلستان رفت و به علت برخی مشکلات دوباره به ایران بازگشت و دوره دبیرستان را به پایان رسانید. سپس به پاریس رفت و در آنجا به مدت دو سال مشغولِ تحصیل در رشتهٔ پزشکی شد. پس از مطالعهٔ کتابِ مسائل فلسفه اثر برتراند راسل پزشکی را رها کرد و برای تحصیلِ دانشِ فلسفه عازمِ آمریکا شد و دورههای کارشناسی و کارشناسی ارشد و دکترای فلسفه را در دانشگاه کلمبیا گذراند. از اساتید او میتوان به آرتور دانتو، رابرت کامینگ و سیدنی مورگن بسر اشاره کرد.
عزتالله فولادوند از سال ۱۳۴۳ تا ۱۳۵۹ در سمتهای مختلف در شرکت ملی نفت ایران و وزارت امور اقتصادی و دارایی مشغول به کار بودهاست. در کنار فعالیتهای شغلی، به فعالیتهای فرهنگی نیز پرداخت و چندین ترجمه از او در همان سالها منتشر شد. ترجمه کتابهای "فلسفه کانت" و "آگاهی و جامعه"، به ترتیب در دورههای هشتم و نهم کتاب سال جمهوری اسلامی ایران برگزیده شدهاند.
دکترفولادوند درباره ترجمه میگوید:
« یکی از اعتقادات من در زمینهٔ برگرداندن آثار زبانهای دیگر به زبان فارسی این بوده است که ترجمه باید تا حد امکان به متن اصلی وفادار باشد و مترجم باید از مبهم گویی یا شیرین زبانی خودداری کند و آنچه را نویسندهٔ اصلی واقعا در ذهن داشته و روی کاغذ آورده، به نحوی به زبان فارسی برگرداند که با روح زبان فارسی منطبق باشد. ممکن است در انتقال بسیاری از واژه ها، تعبیرات و اصطلاحاتی که همواره وارد فلسفه میشوند، بعضی اشکالات پیش بیاید، اما، به نظر من این نباید دلیل بر این باشد که روح زبان فارسی از متنی به کلی غایب شود و رخت بر بندد ... به هر حال، آنچه حتما باید در نظر داشت و معمولا از آن غفلت میشود گنجینهٔ پهناور و گرنبهای ادب فارسی و آثار حکمای فارسی زبان است. برای بسیاری از اصطلاحاتِ مشکل آفرینِ علوم انسانی و فلسفهٔ غرب با کندوکاو و حوصله میشود معادلهای زیبا در زبان ما پیدا کرد. زبان فارسی زبانِ پر سابقه و ورزش کردهای است که قرنها با مشکلات علمی دست و پنجه نرم کرده است. ما نباید بی اطلاعی و کاهلی خودمان را به حساب فقر زبان فارسی بگذاریم.»
« مبانی فکری من نه تنها در کارهایی که ترجمه کردهام آشکار است، بلکه در مقدمههایی که بر کارهایم نوشته ام نیز کاملا مشهود است و خواننده میتواند آنرا به روشنی درک کند.»
«چیزی که برای من کاملا روشن است این است که در هر نوشتهٔ جدی، چه در زمینهٔ ادبیات و چه فلسفه، بین نص و روح متن رابطهٔ محکم وجود دارد و طبعا اگر این رابطه گسسته شود، به فهم ما از آنچه میخوانیم لطمهٔ شدید میزند...یکی از مهمترین مورد امانت داری، پای بندی به لحن اصلی نوشته است...در اهمیت لحن همین بس که در زندگی کمترین عاملی همچون لحنِ آنچه میشنویم یا میخوانیم احتمال دارد در احساسات ما تاثیر بگذارد...وظیفهٔ مترجم است که لحنِ نوشتهٔ اصلی را در ترجمه رعایت کند تا بتواند همان واکنش روانی و عاطفی و فکریای را که نویسنده در زبان مبدأ به وجود آورده، در خوانندهٔ زبان مقصد ایجاد کند.»
« ممکن است صاحب نظران پس از غور و دقت به این نتیجه برسند که ترجمهٔ موجود از فلان اثرِ ارزنده، خوب نیست و بخواهند ترجمهٔ بهتری از آن در دست باشد ، به نظر برسد که ترجمه یا ترجمههای موجود اگر چه درست، ولی متعلق به گذشته اند و زبان و بیانشان به دل نسل کنونی نمینشیند، یا اکنون اصطلاحها و تعبیرهای بهتری پیدا شده و نیاز به ترجمههای جدید داریم. در این صورت اقدام به ترجمه مجدد کار درستی است، البته اگر با علم و آگاهی و خوب انجام گیرد.»
« من فقط چیزی را ترجمه میکنم که احساس کنم خواندنش برای هموطنانم مهم است و خودم آنرا دوست داشته باشم. من دو اعتقاد بزرگ در زندگی دارم. یکی اینکه هر بلایی که به سر ما مردم در این سرزمین میآید از نادانی یا علم ناقص است؛ دوم اینکه هرچه در زمینهٔ دانش و هنر از آثار بزرگ دنیا از راه ترجمه اخذ کنیم باز هم کم است...کسی که نتواند این معانی را به هموطنانش منتقل کند و به فکر وادارشان کند و احیاناً انسانترشان کند، ... بیخود اسم خودش را مترجم میگذارد.»
« پیشنهادم به اهل قلم این است که تا چیزی را نفهمیده اید و در ذهنتان پخته نکرده اید ننویسید و ترجمه نکنید...بدیهی است دانش پیوسته در پیشرفتند و ما برای بیان معانیِ جدید به واژهها و تعبیرهای نو نیازمندیم. اما این احتیاج جواز مغلق گویی و کاربرد لغات وحشی و غریب نیست. اگر چنین بود، میبایست نام مت
۴.۹k
۱۵ آذر ۱۳۹۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.