رمان زخم من پارت اااااااااااخخخخخخخخخخخرررررر
و دنبال من فرستادن رفتم
وارد شدم دیدم مامانم و مامان حسنا و خود حسنا اونجان
بعد مامانم یه چیزی پرسید جواب دادم
بعد خانم مدیر اومد گفت قضیه چیه منم توضیح دادم
بعد گفت برو اوناییکه تهمت زدن رو بیار
منم رفتم و اوردمشون
حرف زدیم و..........
و قضیه تموم شد و اونا رفتن و من و حسنا موندیم و مامانامون
بعد خانم مدیر گفت اینا از این به بعد دوستن و باه حرف میزنن
من همون لحظه پشمام ریخت
بعد گفت برین بیرون رفتیم و رفتم سالن ورزش چون ورزش داشتیم
بعد خانوم گفت به مامانت بگو بادکارنامتو بگیره
منم رفتم بهمامانم بگم تودفتر بود دیدم چشاش قرمزه
بهش گفتم ورفتم بعد اومد گرفت
رفتم خونه کلی حرف زدیم دعوا کردیم دیگه از زندگی خسته بودم
دعا میکردم بمیرم یا دلم میخواست خود کشی کنم ولی نمیشد خودکشی کنم
و مامانم گفت حق نداری بری مدرسه ولی فرداش حرف زد با بابام
حل شد حتی به هیچ کلاسی قرار نبود برم ولی درست شد
از مامانم پرسیدم ختنم مدیر فت میتونیم حرف بزنیم پس میتونم
مامانم گفت بعد از اینکه از دفتر رفتی به خانم مدیر گفتم نمیخام
دخترم حرف بزنه با حسنا خانم مدیرم گفته باشه
حتی مامانم به مامن حسنا گفت اگه دخترم با دختر شما حرف زد بهم بگید
اگه دختر شم حرف زد بهتون میگم و اینطو شد شماره ما رو ذخیره کردمامان حسنا
پایان
@حامیم @ رمان زخم من
وارد شدم دیدم مامانم و مامان حسنا و خود حسنا اونجان
بعد مامانم یه چیزی پرسید جواب دادم
بعد خانم مدیر اومد گفت قضیه چیه منم توضیح دادم
بعد گفت برو اوناییکه تهمت زدن رو بیار
منم رفتم و اوردمشون
حرف زدیم و..........
و قضیه تموم شد و اونا رفتن و من و حسنا موندیم و مامانامون
بعد خانم مدیر گفت اینا از این به بعد دوستن و باه حرف میزنن
من همون لحظه پشمام ریخت
بعد گفت برین بیرون رفتیم و رفتم سالن ورزش چون ورزش داشتیم
بعد خانوم گفت به مامانت بگو بادکارنامتو بگیره
منم رفتم بهمامانم بگم تودفتر بود دیدم چشاش قرمزه
بهش گفتم ورفتم بعد اومد گرفت
رفتم خونه کلی حرف زدیم دعوا کردیم دیگه از زندگی خسته بودم
دعا میکردم بمیرم یا دلم میخواست خود کشی کنم ولی نمیشد خودکشی کنم
و مامانم گفت حق نداری بری مدرسه ولی فرداش حرف زد با بابام
حل شد حتی به هیچ کلاسی قرار نبود برم ولی درست شد
از مامانم پرسیدم ختنم مدیر فت میتونیم حرف بزنیم پس میتونم
مامانم گفت بعد از اینکه از دفتر رفتی به خانم مدیر گفتم نمیخام
دخترم حرف بزنه با حسنا خانم مدیرم گفته باشه
حتی مامانم به مامن حسنا گفت اگه دخترم با دختر شما حرف زد بهم بگید
اگه دختر شم حرف زد بهتون میگم و اینطو شد شماره ما رو ذخیره کردمامان حسنا
پایان
@حامیم @ رمان زخم من
۲.۱k
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.