پارت ۵
پارت ۵
.............
تعجب کردم...خونه پر از شیشه شکسته بود ....
منو با جاذبش بلند کرد برد اونور
_امممممم....تو برو هر کاری می خوای بکن من اینارو جمع میکنم
_چویا...کمد شرابا چرا خالیه
_به شیشه ها اشاره کرد و فهمیدم که همه شرابا اون خرده شیشه ها بودن
_خب می خواستم مست شم
_چرا؟
_تا برا یه لحظه اون غمی که به خاطر تو داشتم رو فراموش کنم ولی جواب نداد...مست نشدم
هم ناراحت شدم هم خوشحال
چون تو کما بودم افسردگی گرفت ولی خوشحالم چون واسش مهمم
بهش کمک کردم
_منم بهت کمک میکنم
☆پرش زمانی
_چوچو اگه میمردم چیکار میکردی؟
شکه شد ول یه جعبه بهم داد
با تعجب بازش کردم ولی چیزی که توش بود قلبم رو به درد اورد .....
توی جعبه چند تا تیغ بود و یه طناب دار..
دست چویا رو گرفتم و یه عالمه زخم رو دستش دیدم
بغلش کردم
_چرا اینکار رو کردی؟
_چون....
بدون تو نمیتونستم زندگی کنم
.............
تعجب کردم...خونه پر از شیشه شکسته بود ....
منو با جاذبش بلند کرد برد اونور
_امممممم....تو برو هر کاری می خوای بکن من اینارو جمع میکنم
_چویا...کمد شرابا چرا خالیه
_به شیشه ها اشاره کرد و فهمیدم که همه شرابا اون خرده شیشه ها بودن
_خب می خواستم مست شم
_چرا؟
_تا برا یه لحظه اون غمی که به خاطر تو داشتم رو فراموش کنم ولی جواب نداد...مست نشدم
هم ناراحت شدم هم خوشحال
چون تو کما بودم افسردگی گرفت ولی خوشحالم چون واسش مهمم
بهش کمک کردم
_منم بهت کمک میکنم
☆پرش زمانی
_چوچو اگه میمردم چیکار میکردی؟
شکه شد ول یه جعبه بهم داد
با تعجب بازش کردم ولی چیزی که توش بود قلبم رو به درد اورد .....
توی جعبه چند تا تیغ بود و یه طناب دار..
دست چویا رو گرفتم و یه عالمه زخم رو دستش دیدم
بغلش کردم
_چرا اینکار رو کردی؟
_چون....
بدون تو نمیتونستم زندگی کنم
۲.۰k
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.