عروس ارباب زاده
#عروس_ارباب_زاده
Part4
دنبالش رفتم رفت طبقه بالا ی سمت اتاقی ک درش سفید بود درو باز کرد دنبالش رفتم تو ی اتاق بزرگ با تم سفیو و سیاه ک یهو چشمم به ی زنی افتاد
زن تعظیمی کرد و گفت:
_ارباب زاده کاری باهام داشتید
ارباب زاده نیم نگاهی بهم انداخت و با همون اخم گفت:
_اینم از عروس آماده ش کن
اشاره ای به کمد سفید کرد و گفت:
_اونجام ی لباس عروس است تا یک ساعت دیگه آماده باشه
زن سری تکون داد و گفت:
_بله چشم
ارباب زاده بدون نگاه کردن بهم از اتاق خارج شد زن نگاهی بهم کرد و به صندلی جلو آینه اشاره کرد و با لبخند گفت:
_خب خوشگل خانوم بیا بشین
سری تکون دادم و روی صندلی نشستم شروع کرد به آرایش کردنم و گفت:
_خب اسمت چیه؟
با صدای آرمی گفتم:
_ا.ت
_چ اسم قشنگی راستی چقد خوشگلی اصلا نیازی به آرایش نیس
لبخندی زدم به خوشگلی نیازی نیست وقتی هیچ کس دوستت نداره
بعد یک ساعت
آمده شدم رفتم جلوی آینه نگاهی به خودم انداختم چقد خوشگل شده بودم ک یهو در اتاق زده شد میا اومد تو و پرید بغلم:
_وایی عروسمون چ خوشگله
بعدش زنی آرایشم کرد رفت بیرون و ی خانم خیلی مهربون ک از قیافش معلوم بود اومد تو لبخندی زد و گفت:
_پس تو ا.ت هستی عروس من، من مادر تهیونگم
_بله خوشبختم
نگاه پر محبتی کرد و موهامو نوازش داد گفت:
_لطفا منو مادر صدا کن عزیزم
_بله مادر
چقد مادر و دختر مهربون بودن ولی پسرشون......ادامه دارد
شرایط؟
۲۵ لایک
۱۳۵ فالوور
Part4
دنبالش رفتم رفت طبقه بالا ی سمت اتاقی ک درش سفید بود درو باز کرد دنبالش رفتم تو ی اتاق بزرگ با تم سفیو و سیاه ک یهو چشمم به ی زنی افتاد
زن تعظیمی کرد و گفت:
_ارباب زاده کاری باهام داشتید
ارباب زاده نیم نگاهی بهم انداخت و با همون اخم گفت:
_اینم از عروس آماده ش کن
اشاره ای به کمد سفید کرد و گفت:
_اونجام ی لباس عروس است تا یک ساعت دیگه آماده باشه
زن سری تکون داد و گفت:
_بله چشم
ارباب زاده بدون نگاه کردن بهم از اتاق خارج شد زن نگاهی بهم کرد و به صندلی جلو آینه اشاره کرد و با لبخند گفت:
_خب خوشگل خانوم بیا بشین
سری تکون دادم و روی صندلی نشستم شروع کرد به آرایش کردنم و گفت:
_خب اسمت چیه؟
با صدای آرمی گفتم:
_ا.ت
_چ اسم قشنگی راستی چقد خوشگلی اصلا نیازی به آرایش نیس
لبخندی زدم به خوشگلی نیازی نیست وقتی هیچ کس دوستت نداره
بعد یک ساعت
آمده شدم رفتم جلوی آینه نگاهی به خودم انداختم چقد خوشگل شده بودم ک یهو در اتاق زده شد میا اومد تو و پرید بغلم:
_وایی عروسمون چ خوشگله
بعدش زنی آرایشم کرد رفت بیرون و ی خانم خیلی مهربون ک از قیافش معلوم بود اومد تو لبخندی زد و گفت:
_پس تو ا.ت هستی عروس من، من مادر تهیونگم
_بله خوشبختم
نگاه پر محبتی کرد و موهامو نوازش داد گفت:
_لطفا منو مادر صدا کن عزیزم
_بله مادر
چقد مادر و دختر مهربون بودن ولی پسرشون......ادامه دارد
شرایط؟
۲۵ لایک
۱۳۵ فالوور
۳.۱k
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.