تک پارتی درخواستی
#تکپارتیدرخواستی
ات : وقتی داشتم یه ایینه نگاه میکردم و خودمو توی لباس عروس میدیدم قند توی دلم اب میشد ... امشب به رویایی ترین ارزوم میرسم ... قراره بشم خانومی شوهر جونم
و بعد از اینکه تاج رو روی سرم گذاشتن و تور سرم رو وصل کردن بلند شدم و لباسمو از دو طرف با دستام گرفتم و بعد از خدافظی رقتم تو ماشین و جونکوکو دیدم لپام سرخ شد چون واقعا اون کیوت ترین موجودی بود که دیدمش تو کل عمرم....
(جونکوک دست ات رو میگیره و سوارش میکنه)
ات : تو ماشین نشستیم .
جونکوک: ات خانوم فکر نمیکنی زیادی از حدت فاصله گرفتی؟ خیلی زیباااااا شدی توووو
ات : مرسیی شوهرییی جونم
(بعد از عروسی ... ساعت ۱ شب)
ات : درو باز کردم و خودمو پرت کردم وسط خونه از شدت خستگی و آه بلندی کشیدم
جونکوک: رسیدم خونه منم خیلییی خسته بودم
ات بلند شو این وسط نخاب برو روی تخت
ات : باااااااااااااااااااااااااااااااشه خرگوش کوشولوم
منو جونکوک رفتیم روی تخت یهو یادم اومد لباسمو عوض نکردم رفتم توی اتاق لباسامو در اوردم یهو جونکوک در رو باز کرد
ات : عههعع برو بیرووون زشتههههه
جونکوک: اما من شوهرتماااا
براید استایل (لخت) بغلش میکنه و میبرتش روی تخت و شروع به مک/یدن لباش میکنه
جونکوک: اومدم پایین تر و چند تا م/ارک روی سی/نه هاش گذاشتم و بعد یکم پو/صی/نشو ما/ساژ دادم و دیک/مو فرو کردم تو/ش و تند تند میکو/بیدم
ات: عووووو/ممممم جونکوکککک پار/ه شدمممم اروم تررررر
جونکوک : نه خیر و (بعد تند تر می/کنه)
ات : عااااح/ححح بیبییی عوو/ووممم
جونکوک: ل/بامو روی ل/باش گذاشتم تا یکم صدای نا/له هاش کم تر شه
ات: میخاستم تح/مل کنم پس اروم ل/بای شیرینشو می م/کیدم
ات : کاملا از حال رفته بودم : جونکوووک....ک..ک بب.ب.بسه لطففا
جونکوک: اوکی منم خسته شدم بعدش کنار هم میخا/بن و فردا صبح میشه
جونکوک: از خواب بیدار شدم و ات رو هم بیدار کردم چون دیشب خیلی را/ند زیر/م بود خیلی دل درد بود منم کمک کردم تا لباساشو بپوشه و روی صندلی گذاشتمش
جونکوک : داشتم پنکیک عسلی درست میکردم برای صبحانه تا اینکه ات محکم بغلم کرد چرخیدم و منم بغلش کردم
ات: پاهامو اوردم بالا تا به صورتش برسم
و یه بو/س کوشولو روی لب/اش گذاشتم :
بهترین انتخاب زندگیم تو بودی جونکوکم🥲❤️🤧
پایاننن
ات : وقتی داشتم یه ایینه نگاه میکردم و خودمو توی لباس عروس میدیدم قند توی دلم اب میشد ... امشب به رویایی ترین ارزوم میرسم ... قراره بشم خانومی شوهر جونم
و بعد از اینکه تاج رو روی سرم گذاشتن و تور سرم رو وصل کردن بلند شدم و لباسمو از دو طرف با دستام گرفتم و بعد از خدافظی رقتم تو ماشین و جونکوکو دیدم لپام سرخ شد چون واقعا اون کیوت ترین موجودی بود که دیدمش تو کل عمرم....
(جونکوک دست ات رو میگیره و سوارش میکنه)
ات : تو ماشین نشستیم .
جونکوک: ات خانوم فکر نمیکنی زیادی از حدت فاصله گرفتی؟ خیلی زیباااااا شدی توووو
ات : مرسیی شوهرییی جونم
(بعد از عروسی ... ساعت ۱ شب)
ات : درو باز کردم و خودمو پرت کردم وسط خونه از شدت خستگی و آه بلندی کشیدم
جونکوک: رسیدم خونه منم خیلییی خسته بودم
ات بلند شو این وسط نخاب برو روی تخت
ات : باااااااااااااااااااااااااااااااشه خرگوش کوشولوم
منو جونکوک رفتیم روی تخت یهو یادم اومد لباسمو عوض نکردم رفتم توی اتاق لباسامو در اوردم یهو جونکوک در رو باز کرد
ات : عههعع برو بیرووون زشتههههه
جونکوک: اما من شوهرتماااا
براید استایل (لخت) بغلش میکنه و میبرتش روی تخت و شروع به مک/یدن لباش میکنه
جونکوک: اومدم پایین تر و چند تا م/ارک روی سی/نه هاش گذاشتم و بعد یکم پو/صی/نشو ما/ساژ دادم و دیک/مو فرو کردم تو/ش و تند تند میکو/بیدم
ات: عووووو/ممممم جونکوکککک پار/ه شدمممم اروم تررررر
جونکوک : نه خیر و (بعد تند تر می/کنه)
ات : عااااح/ححح بیبییی عوو/ووممم
جونکوک: ل/بامو روی ل/باش گذاشتم تا یکم صدای نا/له هاش کم تر شه
ات: میخاستم تح/مل کنم پس اروم ل/بای شیرینشو می م/کیدم
ات : کاملا از حال رفته بودم : جونکوووک....ک..ک بب.ب.بسه لطففا
جونکوک: اوکی منم خسته شدم بعدش کنار هم میخا/بن و فردا صبح میشه
جونکوک: از خواب بیدار شدم و ات رو هم بیدار کردم چون دیشب خیلی را/ند زیر/م بود خیلی دل درد بود منم کمک کردم تا لباساشو بپوشه و روی صندلی گذاشتمش
جونکوک : داشتم پنکیک عسلی درست میکردم برای صبحانه تا اینکه ات محکم بغلم کرد چرخیدم و منم بغلش کردم
ات: پاهامو اوردم بالا تا به صورتش برسم
و یه بو/س کوشولو روی لب/اش گذاشتم :
بهترین انتخاب زندگیم تو بودی جونکوکم🥲❤️🤧
پایاننن
۳.۹k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.