فیک عشق جادو تصادف قسمت ۹۱
ات ا منتظر پانتر نمایش اش بود
یهو یکی زد به شانه ای من
برگشتم دیدم جون کوک عه تو اینجا چکار میکنی
جون کوک: پانترت منم
ات ا: عه باشه آخه قرار بود جکسون باشه
جون کوک: نیومدش آره در حالی که تو دلش من اون رو انداختم انباری
باشه پس بیا نمایش رقص مون اجرا کنیم
شروع به رقصیدن کردیم
اولش با خجالت دستم رو روی شانه اش گذاشتم
بعد جون کوک محکم کمرم گرفت
نگاهش کردم: تماشاگران رو نگاه میکردیم
همه ذوق کرده بودن
یهو یکی زد به شانه ای من
برگشتم دیدم جون کوک عه تو اینجا چکار میکنی
جون کوک: پانترت منم
ات ا: عه باشه آخه قرار بود جکسون باشه
جون کوک: نیومدش آره در حالی که تو دلش من اون رو انداختم انباری
باشه پس بیا نمایش رقص مون اجرا کنیم
شروع به رقصیدن کردیم
اولش با خجالت دستم رو روی شانه اش گذاشتم
بعد جون کوک محکم کمرم گرفت
نگاهش کردم: تماشاگران رو نگاه میکردیم
همه ذوق کرده بودن
۵.۰k
۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.