Part 6
Part 6
بعد کوک اومد ا.ت گذاشت تو تخت پتورو تا شونه ا.ت کشوند گفت....
__________________________________________________
_ : جای تو از الان اینجاست
(ا.ت هم نمیتونست هر غلطی بکنه )
بعد کوک هم اومد بغل ا.ت خوابید (فشار چیه؟)
ویو ا.ت :
وقتی بلند شدم دیدم بدنم بدجوری درد میکرد (از شلاق ) بعد دیدم زخما پانسمان شده و کوک اومد نه نه ارباب اومد بغلم خوابیده تعجب کرده بودم که چرا پیشم خوابیده (عزیز من اتاقشه) و بعد سیاهی..
صبح :
+ : از خواب بیدار شدم دیدم که کوک (ارباب)از پشت محکم بغلم کرده نمیتونستم تکون بخورم داشتم خفه میشدم
ویو کوک :
صبح دیدم یه نفر تو بغلم تکون میخورد چشام وا کردم دیدم ا.ت عه (آخه دیشب تو بغلش کردی نمیدونی اون کیه🗿💔)
دیدم ا.ت گفت...
+ : کوک...یعنی ارباب میشه ولم کنی
_ : که چی مثلا ازم در بری
+ : ارباب دارم خفه میشم
_ : ارباب؟؟اوه باشه
(ا.ت از بغلش جدا کرد ا.ت گفت)
+ : چی شده شما گفتین ارباب صدام کنید
_ : ولی تو نه تو از الان مال منی
+ : چییی ببینید..
_ : هیسسسس
کوک هم آروم بلند شد رفت*
ا.ت : گفت تو از الان مال منی چی داره میگه واسه خودش (🗿💔💔💔💔)
هعی رفتم پایین دستشویی هم کارای لازم انجام دادم رفتم پایین ،برا صبحونه دیدم که کوک منتظرمه
بهش گفتم...
+ : ارباب میشه که...
_ : ارباب؟
+ : جونگکوک میشه گوشیم بدین با دوستم تماس بگیرم(آیومی رو میگه)
_ : که چی مثلا تا بیا فرار کنی
+ : نه نه منظورم این نبود آخه شاید نگرانم بوده
_ : هیسس ساکت شو حرفم نزن
(هع ا.ت هم اخم کرد)
جونگکوک :
وقتی دیدم ا.ت اینطور اخم کرد دلم براش سوخت (ای نامرد نه نه چیزه..💔🗿)
_ : باشه فقط 5 دقیقه حق نداری بگی تو الان کجایی
+ : باشه ازت ممنونم
(ا.ت رفت زنگ بگیره )
بعد جونگکوک هم یه نرم افزار وصل کرده به گوشیش تا بگه چی داره میگه ا.ت *
مکالمه تلفنی :
(یاد آوری = علامت آیومی = ¶)
¶ : بله
+ : الو آیومی منم
¶ : چییی ا.ت دختر خودتی ؟؟
¶ : ببینم حالت خوبه ؟
(جونگکوک در حال گوش دادن *)
+ : خوبم نگران نباش
¶ : تو کجایی دختر شنیدم بابات تورو فروخته به یه مافیا
+ : چیییییی مافیا؟؟؟(تعجب)
*جونگکوک : آب پرید تو گلوش*
¶ : مگه تو نمیدونستی دختر
+ : چی چی داری میگی؟
*بعد کوک با عصبانیت وارد اتاق شد گوشی از ا.ت گرفت *
__________________________________________________
برای پارت 7 حمایت کنید!(؛
بعد کوک اومد ا.ت گذاشت تو تخت پتورو تا شونه ا.ت کشوند گفت....
__________________________________________________
_ : جای تو از الان اینجاست
(ا.ت هم نمیتونست هر غلطی بکنه )
بعد کوک هم اومد بغل ا.ت خوابید (فشار چیه؟)
ویو ا.ت :
وقتی بلند شدم دیدم بدنم بدجوری درد میکرد (از شلاق ) بعد دیدم زخما پانسمان شده و کوک اومد نه نه ارباب اومد بغلم خوابیده تعجب کرده بودم که چرا پیشم خوابیده (عزیز من اتاقشه) و بعد سیاهی..
صبح :
+ : از خواب بیدار شدم دیدم که کوک (ارباب)از پشت محکم بغلم کرده نمیتونستم تکون بخورم داشتم خفه میشدم
ویو کوک :
صبح دیدم یه نفر تو بغلم تکون میخورد چشام وا کردم دیدم ا.ت عه (آخه دیشب تو بغلش کردی نمیدونی اون کیه🗿💔)
دیدم ا.ت گفت...
+ : کوک...یعنی ارباب میشه ولم کنی
_ : که چی مثلا ازم در بری
+ : ارباب دارم خفه میشم
_ : ارباب؟؟اوه باشه
(ا.ت از بغلش جدا کرد ا.ت گفت)
+ : چی شده شما گفتین ارباب صدام کنید
_ : ولی تو نه تو از الان مال منی
+ : چییی ببینید..
_ : هیسسسس
کوک هم آروم بلند شد رفت*
ا.ت : گفت تو از الان مال منی چی داره میگه واسه خودش (🗿💔💔💔💔)
هعی رفتم پایین دستشویی هم کارای لازم انجام دادم رفتم پایین ،برا صبحونه دیدم که کوک منتظرمه
بهش گفتم...
+ : ارباب میشه که...
_ : ارباب؟
+ : جونگکوک میشه گوشیم بدین با دوستم تماس بگیرم(آیومی رو میگه)
_ : که چی مثلا تا بیا فرار کنی
+ : نه نه منظورم این نبود آخه شاید نگرانم بوده
_ : هیسس ساکت شو حرفم نزن
(هع ا.ت هم اخم کرد)
جونگکوک :
وقتی دیدم ا.ت اینطور اخم کرد دلم براش سوخت (ای نامرد نه نه چیزه..💔🗿)
_ : باشه فقط 5 دقیقه حق نداری بگی تو الان کجایی
+ : باشه ازت ممنونم
(ا.ت رفت زنگ بگیره )
بعد جونگکوک هم یه نرم افزار وصل کرده به گوشیش تا بگه چی داره میگه ا.ت *
مکالمه تلفنی :
(یاد آوری = علامت آیومی = ¶)
¶ : بله
+ : الو آیومی منم
¶ : چییی ا.ت دختر خودتی ؟؟
¶ : ببینم حالت خوبه ؟
(جونگکوک در حال گوش دادن *)
+ : خوبم نگران نباش
¶ : تو کجایی دختر شنیدم بابات تورو فروخته به یه مافیا
+ : چیییییی مافیا؟؟؟(تعجب)
*جونگکوک : آب پرید تو گلوش*
¶ : مگه تو نمیدونستی دختر
+ : چی چی داری میگی؟
*بعد کوک با عصبانیت وارد اتاق شد گوشی از ا.ت گرفت *
__________________________________________________
برای پارت 7 حمایت کنید!(؛
۲.۳k
۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.