ارباب جذاب من part 2
ارباب جذاب من
♡♡&♡♡
part2
دست اولو من باختم
پدرا. ت: باختی که
جونگکوک: ی دس دیگه بریم
پدر ا. ت: باشه
دست دومو من بردم
دست سوم اخرین راند بود اگه من برنده میشدم دخترشو بهم میداد
دست سومو جونگکوک برد
پدر ا. ت: خب باختم گفتی چی میخای
جونگکوک: دخترتو
پدر ا. ت: فردا بیا بگیرش پسر
یکی از بادیگاردا اسلحه گذاشت رو پیشونیش و گفت: پسر نه ارباببب فهمیدی؟
پدر ا. ت: ب.... بله
از اونجا رفتم و مقداری خوشحال بودم ک اون دختر مال منه
بلاخره میتونم اون دخترو نجات بدم از دست پدرش
ویو ا. ت
دیدم پدر ناتنیم اومد ولی عصبانی بود
ا. ت: چی شده
پدر ا. ت: فردا از اینجا میری وسایلتو جمع کن
با خودم گفتم شاید پدر خودم قراره بیاد دنبالم تا منو ببره با ذوغ وسایلمو جمع کردم
فردا صبح
صدای در زدن میومد
پدر ا. ت: خوش اومدی ارباب
جونگکوک: مرسی ا. ت کجاس؟
پدر ا. ت: الان میارمش
ا. تتتتتتت بیا پاییین دختر
رفتم پایین دیدم اوفففف ی پسر خیلی جذاب با چهار تا نره قول وایسادن
پدر ا. ت: برو دیگه ا. ت
ا. ت: کجا؟
جونگکوک: از این به بعد تو مال منی
ا. ت: چی؟.....
ادامه ۵لایک 🖤
♡♡&♡♡
part2
دست اولو من باختم
پدرا. ت: باختی که
جونگکوک: ی دس دیگه بریم
پدر ا. ت: باشه
دست دومو من بردم
دست سوم اخرین راند بود اگه من برنده میشدم دخترشو بهم میداد
دست سومو جونگکوک برد
پدر ا. ت: خب باختم گفتی چی میخای
جونگکوک: دخترتو
پدر ا. ت: فردا بیا بگیرش پسر
یکی از بادیگاردا اسلحه گذاشت رو پیشونیش و گفت: پسر نه ارباببب فهمیدی؟
پدر ا. ت: ب.... بله
از اونجا رفتم و مقداری خوشحال بودم ک اون دختر مال منه
بلاخره میتونم اون دخترو نجات بدم از دست پدرش
ویو ا. ت
دیدم پدر ناتنیم اومد ولی عصبانی بود
ا. ت: چی شده
پدر ا. ت: فردا از اینجا میری وسایلتو جمع کن
با خودم گفتم شاید پدر خودم قراره بیاد دنبالم تا منو ببره با ذوغ وسایلمو جمع کردم
فردا صبح
صدای در زدن میومد
پدر ا. ت: خوش اومدی ارباب
جونگکوک: مرسی ا. ت کجاس؟
پدر ا. ت: الان میارمش
ا. تتتتتتت بیا پاییین دختر
رفتم پایین دیدم اوفففف ی پسر خیلی جذاب با چهار تا نره قول وایسادن
پدر ا. ت: برو دیگه ا. ت
ا. ت: کجا؟
جونگکوک: از این به بعد تو مال منی
ا. ت: چی؟.....
ادامه ۵لایک 🖤
۱۱.۰k
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳