°•The magic of love•° pt19
°•The magic of love•° pt19
جادوی عشق
(ویو جیمین)
وقتی رسیدیم به لامیسا ماجرا رو توضیح دادم اونم از تعجب چشاش گرد شده بود
ازش خواستم سر ات رو گرم کنه و نیان تو سالن ورزش تا بهش خبر میدم و به شوگا هم گفتم همه ی بچه ها رو تو سالن جمع کنه
همه چی آماده بود و لامپای تو سالن رو خاموش کردیم بعد به لامیسا خبر دادم تا ات رو بیاره
(ویو ات)
لامیسا خیلی عجیب رفتار میکرد و اصرار داشت که به سالن بسکتبال بریم، رفتیم اونجا ولی هیچکس نبود و لامپا خاموش بودن که لامیسا داد زد و لامپا روشن شد...یهو جیمین با یه دسته گل بزرگ تو دستاش برگشت سمتم
آروم آروم به سمتم اومد و جلوم زانو زد...همینجوری با فک باز نگاش میکردم که به حرف اومد
*گل باغم، سبزی چمن، جان سر کچل عمت، بیا و زنم شو (عجب شعری شد یپا شاعره دوستم لامصب😔😂)
+سر کچل عمم؟این مسخره بازیا چیه عنتر؟
_پفیوز نرین عه! میدونی چقدر تمرین کردیم؟ (جیمین جان خودت اعصاب شوهرمو بهم نریز)
*اهان باشه ببخشید...از اول...ات من از همون اول که دیدمت قلبم خیلی تند میزد...همیشه تو رو برای خودم میخواستم و الان هم جرعت اینو پیدا کردم که بهت اعتراف کنم...میخوای مال من بشی؟ قول میدم هیچوقت ناراحتت نکنم
نمیدونستم چی بهش بگم اگه میگفتم آره قلب کوک میشکست پس گلو ازش گرفتم و...
+خب...منم تو رو دوست دارم اما ازت یکم فرصت میخوام...ولی به این معنی نیست که قبولش نکردم فقط میخوام یکم راجبش فکر کنم بهم این فرصت رو میدی؟
*اممم...یعنی الان آرزومو ازم گرفتی؟
ادامه دارد...
جادوی عشق
(ویو جیمین)
وقتی رسیدیم به لامیسا ماجرا رو توضیح دادم اونم از تعجب چشاش گرد شده بود
ازش خواستم سر ات رو گرم کنه و نیان تو سالن ورزش تا بهش خبر میدم و به شوگا هم گفتم همه ی بچه ها رو تو سالن جمع کنه
همه چی آماده بود و لامپای تو سالن رو خاموش کردیم بعد به لامیسا خبر دادم تا ات رو بیاره
(ویو ات)
لامیسا خیلی عجیب رفتار میکرد و اصرار داشت که به سالن بسکتبال بریم، رفتیم اونجا ولی هیچکس نبود و لامپا خاموش بودن که لامیسا داد زد و لامپا روشن شد...یهو جیمین با یه دسته گل بزرگ تو دستاش برگشت سمتم
آروم آروم به سمتم اومد و جلوم زانو زد...همینجوری با فک باز نگاش میکردم که به حرف اومد
*گل باغم، سبزی چمن، جان سر کچل عمت، بیا و زنم شو (عجب شعری شد یپا شاعره دوستم لامصب😔😂)
+سر کچل عمم؟این مسخره بازیا چیه عنتر؟
_پفیوز نرین عه! میدونی چقدر تمرین کردیم؟ (جیمین جان خودت اعصاب شوهرمو بهم نریز)
*اهان باشه ببخشید...از اول...ات من از همون اول که دیدمت قلبم خیلی تند میزد...همیشه تو رو برای خودم میخواستم و الان هم جرعت اینو پیدا کردم که بهت اعتراف کنم...میخوای مال من بشی؟ قول میدم هیچوقت ناراحتت نکنم
نمیدونستم چی بهش بگم اگه میگفتم آره قلب کوک میشکست پس گلو ازش گرفتم و...
+خب...منم تو رو دوست دارم اما ازت یکم فرصت میخوام...ولی به این معنی نیست که قبولش نکردم فقط میخوام یکم راجبش فکر کنم بهم این فرصت رو میدی؟
*اممم...یعنی الان آرزومو ازم گرفتی؟
ادامه دارد...
۱.۸k
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.