فیک عشق جادو تصادف قسمت ۷۸
چند ماه از نامزدی تون میگذره لباس ام عوض کردم اومدم روبه جون کوک کردم و گفتم نظرت چیه بریم بستنی توت فرنگی بخوریم
جون کوک: مترسم اتفاقی بیفته
ات ا: بد به دلت راه نده
رفیتم بستنی فروشی رسیدیم اونطرف خیابون بود
اول جون کوک رو محکم بوسیدمش بعد رفتم بستنی توت فرنگی خریدم حواسم نبود به خیابون کامیون محکم زد بهم
جون کوک: داد زد نهههههه دوید بدن بی جان ات ا رو بغل کرده بود
گریه میکرد
نمیزارم چیزیت بشه
میبرمت بیمارستان
اسلاید دوم لباس ات ا
جون کوک: مترسم اتفاقی بیفته
ات ا: بد به دلت راه نده
رفیتم بستنی فروشی رسیدیم اونطرف خیابون بود
اول جون کوک رو محکم بوسیدمش بعد رفتم بستنی توت فرنگی خریدم حواسم نبود به خیابون کامیون محکم زد بهم
جون کوک: داد زد نهههههه دوید بدن بی جان ات ا رو بغل کرده بود
گریه میکرد
نمیزارم چیزیت بشه
میبرمت بیمارستان
اسلاید دوم لباس ات ا
۳.۲k
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.