... مازوخیسم من ...
پارت: 18
#تهیونگ
از باشگاه اومدم بیرون و رفتم یه دوشی گرفتم و بعدش با یه قهوه داغ وارد اتاق کاریم تو خونم شدم
نشستم پشت میزم و رو صندلی چرخ دار لم دادم
یه جرعه کوچیک از قهوه مو خوردم و چشمامو بستم تا کمی ذهنمو آروم کنم
همین که چشمامو بستم یه جفت تیله خوشگل آبی آشنا جلو چشمام ظاهر شدن
و این تلنگری شد که فورا چشمامو باز کنم و به این تیله های آشنا فکر کنم که مال کین
اسمی به ذهنم خطور کرد!
ا.ت! ... کیم ا.ت
هوف این دختر حتی تو زندگیمم ولم نمیکنه
نمیدونم چرا گاهی بهش فکر میکنم و اون چشمای آبی خوشگلش تو ذهنم ظاهر میشه
نباید فوری و بی اختیار تصمیم بگیرم اما ذهنم بدجور درگیرش بود!
حتی تو شرکت هم ناخودآگاه بهش فکر میکردم!
گوشیمو از روی میز چنگ زدم و با جونگکوک تماس گرفتم ، نرسیده به دومین بوق جواب داد
درمورد تصمیمم باهاش گفت و گو کردم و اینکه ناخودآگاه ذهنم به سمتش میره و حتی حرف های پزشک هان هم براش باز گو کردم
بهم گفت که اگه وجود ا.ت باعث نمیشه رو کارهام و رفتارهام تاثیر بزاره و از چیزی غافل نشم پس وجودش عیبی نمیکنه
#ادمین_شارلوت
#تهیونگ
از باشگاه اومدم بیرون و رفتم یه دوشی گرفتم و بعدش با یه قهوه داغ وارد اتاق کاریم تو خونم شدم
نشستم پشت میزم و رو صندلی چرخ دار لم دادم
یه جرعه کوچیک از قهوه مو خوردم و چشمامو بستم تا کمی ذهنمو آروم کنم
همین که چشمامو بستم یه جفت تیله خوشگل آبی آشنا جلو چشمام ظاهر شدن
و این تلنگری شد که فورا چشمامو باز کنم و به این تیله های آشنا فکر کنم که مال کین
اسمی به ذهنم خطور کرد!
ا.ت! ... کیم ا.ت
هوف این دختر حتی تو زندگیمم ولم نمیکنه
نمیدونم چرا گاهی بهش فکر میکنم و اون چشمای آبی خوشگلش تو ذهنم ظاهر میشه
نباید فوری و بی اختیار تصمیم بگیرم اما ذهنم بدجور درگیرش بود!
حتی تو شرکت هم ناخودآگاه بهش فکر میکردم!
گوشیمو از روی میز چنگ زدم و با جونگکوک تماس گرفتم ، نرسیده به دومین بوق جواب داد
درمورد تصمیمم باهاش گفت و گو کردم و اینکه ناخودآگاه ذهنم به سمتش میره و حتی حرف های پزشک هان هم براش باز گو کردم
بهم گفت که اگه وجود ا.ت باعث نمیشه رو کارهام و رفتارهام تاثیر بزاره و از چیزی غافل نشم پس وجودش عیبی نمیکنه
#ادمین_شارلوت
۱.۶k
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.