ددی من
#ددی_من
پارت:1
ویو ات
سلام من ات هستم دختری سرد ولی با دوستاش مهربون از رو تخت خواب بلند شدم رفتم دستشویی و حموم رفتم پایین خدمتکارا صبحونه رو آماده کرده بودن سر میز نشستم و شروع کردم ب صبحونه خوردن
[بعد صبحونه]
دقیقا ساعت 10 صبح بود حوصلم سر رفته
بود ب دوستم زنگ زدم
بوق بوق بوق
هانا:سلام مافیا خره
ات:سلام نره خر
هانا:خب چیکارم داشتی
ات:امممم....حوصلم سر رفته
هانا:خب چیکار کنیم؟
ات:زهرمار،.....بیا دنبالم بریم پارک قدم بزنیم
و شب بریم بار
هانا:باشه خره ساعت 10 میبینمت
ات:*قط کرد*
رفتم یکم گوشی بازی کنم چون گیمر بودم
همیشه بازی میکردم و بازی کردم.
ساعت 9:40 شد
رفتم آماده شم ی شلوار بلند سفید پوشیدم با ی کراپ تا شکمم ک رنگش سیاه بود کلاهی ب رنگ سیاه انتخاب کردم
موهای بلند تا کمرم را آزاد کردم و فقط ی تینت لب زدم چون اهل آرایش و این چیزا نبودم
*گوشی زنگ خورد*
ات:الوو
هانا:بیا بیرون منتظرتما
ات:اوکی
*قط کرد*
رفتم پایین و با هانای خوشتیپ مواجه شدم(😐)
هانا:اووو مافیا جونم چ زیبا و بوسیدنی شدی
ات:گمشو بیا بریم
هانا:اصلا نیومده شوخی کنیم؛بریم
رفتیم پارک و قدم زدیم و کلی هوای تازه خوردیم و تو راه چند تا بستی شکلاتیم خوردیم.
هردومون رفتیم خونه ساعت 2 ظهر بود خسته و کوفته بودم پس خوابیدم
ساعت*6 بود*
وایی چقد خوابیدم
سر و وعضمو مرتب کردم و رفتم دستشویی بعد رفتم پایین شامم آماده بود رفتم خوردم
شامم تموم شد و رفتم خوابیدم....ادامه دارد
یوری🦋
پارت:1
ویو ات
سلام من ات هستم دختری سرد ولی با دوستاش مهربون از رو تخت خواب بلند شدم رفتم دستشویی و حموم رفتم پایین خدمتکارا صبحونه رو آماده کرده بودن سر میز نشستم و شروع کردم ب صبحونه خوردن
[بعد صبحونه]
دقیقا ساعت 10 صبح بود حوصلم سر رفته
بود ب دوستم زنگ زدم
بوق بوق بوق
هانا:سلام مافیا خره
ات:سلام نره خر
هانا:خب چیکارم داشتی
ات:امممم....حوصلم سر رفته
هانا:خب چیکار کنیم؟
ات:زهرمار،.....بیا دنبالم بریم پارک قدم بزنیم
و شب بریم بار
هانا:باشه خره ساعت 10 میبینمت
ات:*قط کرد*
رفتم یکم گوشی بازی کنم چون گیمر بودم
همیشه بازی میکردم و بازی کردم.
ساعت 9:40 شد
رفتم آماده شم ی شلوار بلند سفید پوشیدم با ی کراپ تا شکمم ک رنگش سیاه بود کلاهی ب رنگ سیاه انتخاب کردم
موهای بلند تا کمرم را آزاد کردم و فقط ی تینت لب زدم چون اهل آرایش و این چیزا نبودم
*گوشی زنگ خورد*
ات:الوو
هانا:بیا بیرون منتظرتما
ات:اوکی
*قط کرد*
رفتم پایین و با هانای خوشتیپ مواجه شدم(😐)
هانا:اووو مافیا جونم چ زیبا و بوسیدنی شدی
ات:گمشو بیا بریم
هانا:اصلا نیومده شوخی کنیم؛بریم
رفتیم پارک و قدم زدیم و کلی هوای تازه خوردیم و تو راه چند تا بستی شکلاتیم خوردیم.
هردومون رفتیم خونه ساعت 2 ظهر بود خسته و کوفته بودم پس خوابیدم
ساعت*6 بود*
وایی چقد خوابیدم
سر و وعضمو مرتب کردم و رفتم دستشویی بعد رفتم پایین شامم آماده بود رفتم خوردم
شامم تموم شد و رفتم خوابیدم....ادامه دارد
یوری🦋
۲.۹k
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳