پارت ۷۲۳
پارت ۷۲۳
رمانMAM
به قلم م.ا
کپی و نشر رمان حتی با ذکر نام نویسنده حرام میباشد...
_باشه...
با مبی رفتیم اتاق ملی...
_ملیییی....
_/جون
_حواست باشه تو مهمونی اصلا نزدیک امیر نشیاااا بعد اینکه ما فهمیدیم که سه تا گاو صندوق هستش...
_/چرا نزدیکش نشم خب
_شاهین واست بپا گذاشته نزدیکش شی میفهمه تویی...ممکنه برگردی عمارت کار ما تموم نشه!طول بکشه...
_/اها باشه ببینم چی میشه حالا
در اتاق ملیو زدن...
_برید تو دستشویی احتمالا شاهینه اومده دنبالم...زود باشین...
سریع با مبی رفتین داخل دستشویی ...خیلی تاریک بود فوبیام باز داشت شروع میشد...ملی جواب داد و صدای باز و بسته شدن در اومد...
شاهین:بریم عزیزم؟
ملیکا_عزیزم؟؟!!
_او یادم رفت بهت بگم رفتیم مهمونی نمیخوام کسی بفهمه خدمتکارمی اونجا کار داشتی به اسم کوچیک صدام میکنی...مثل پارتنرا رفتار میکنی...اوکی عزیزم ؟!
رمانMAM
به قلم م.ا
کپی و نشر رمان حتی با ذکر نام نویسنده حرام میباشد...
_باشه...
با مبی رفتیم اتاق ملی...
_ملیییی....
_/جون
_حواست باشه تو مهمونی اصلا نزدیک امیر نشیاااا بعد اینکه ما فهمیدیم که سه تا گاو صندوق هستش...
_/چرا نزدیکش نشم خب
_شاهین واست بپا گذاشته نزدیکش شی میفهمه تویی...ممکنه برگردی عمارت کار ما تموم نشه!طول بکشه...
_/اها باشه ببینم چی میشه حالا
در اتاق ملیو زدن...
_برید تو دستشویی احتمالا شاهینه اومده دنبالم...زود باشین...
سریع با مبی رفتین داخل دستشویی ...خیلی تاریک بود فوبیام باز داشت شروع میشد...ملی جواب داد و صدای باز و بسته شدن در اومد...
شاهین:بریم عزیزم؟
ملیکا_عزیزم؟؟!!
_او یادم رفت بهت بگم رفتیم مهمونی نمیخوام کسی بفهمه خدمتکارمی اونجا کار داشتی به اسم کوچیک صدام میکنی...مثل پارتنرا رفتار میکنی...اوکی عزیزم ؟!
۲.۵k
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.