تکپارتی تهیونگ. وقتی بین بچه هاش فرق میزاشت "
تکپارتی تهیونگ. وقتی بین بچه هاش فرق میزاشت "
( درخواستی )
سر میز شام بودیم و سکوت بینمون بود .
که تصمیم گرفتم سکوت بینمون رو بشکونم .
ا.ت : تهیونگ باید درمورد یک موضوعی به صورت جدی حرف بزنم .
تهیونگ : میدونم چه موضوعی. نمیخوام درموردش حرف بزنم .
ا.ت : ولی اونم بچته ونمیتو........
تهیونگ : گفتم که نمیخوام . اون بچه ی من نیست .* نسبتا بلند *
بعد از داد تهیونگ پسرمون اومد بیرون .
𖤐: بابا چیزی شده ؟
تهیونگ : نه عزیزم برو بخواب.
تهیونگ : اون بچه ی من نیست حتا یه بار هم باهام حرف نزد......
که یهو دخترمون اومد.
♡: ب....با.....بابا
تهیونگ : چی؟ چی گفتی عزیزم ؟ تروخدا تروخدا یه بار دیگه بگو بابا بشنوه؟ * با ذوق و چشمای اشکی پرید توی بغل دخترش.*
♡ : با.....بابا* با خنده ی کیوت *
♡: باباااااا * با خنده ی کیوت بلند بچگونه *
ا.ت : آ......آفرین عسلمم * با گریه *..
و اینگونه شد که دیگه تهیونگ بین بچه هاش فرق نزاشت 🗿👍
میدونم ریدم ولی خب .
به نظرتون چه طور بود ؟
( درخواستی )
سر میز شام بودیم و سکوت بینمون بود .
که تصمیم گرفتم سکوت بینمون رو بشکونم .
ا.ت : تهیونگ باید درمورد یک موضوعی به صورت جدی حرف بزنم .
تهیونگ : میدونم چه موضوعی. نمیخوام درموردش حرف بزنم .
ا.ت : ولی اونم بچته ونمیتو........
تهیونگ : گفتم که نمیخوام . اون بچه ی من نیست .* نسبتا بلند *
بعد از داد تهیونگ پسرمون اومد بیرون .
𖤐: بابا چیزی شده ؟
تهیونگ : نه عزیزم برو بخواب.
تهیونگ : اون بچه ی من نیست حتا یه بار هم باهام حرف نزد......
که یهو دخترمون اومد.
♡: ب....با.....بابا
تهیونگ : چی؟ چی گفتی عزیزم ؟ تروخدا تروخدا یه بار دیگه بگو بابا بشنوه؟ * با ذوق و چشمای اشکی پرید توی بغل دخترش.*
♡ : با.....بابا* با خنده ی کیوت *
♡: باباااااا * با خنده ی کیوت بلند بچگونه *
ا.ت : آ......آفرین عسلمم * با گریه *..
و اینگونه شد که دیگه تهیونگ بین بچه هاش فرق نزاشت 🗿👍
میدونم ریدم ولی خب .
به نظرتون چه طور بود ؟
۲.۸k
۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.