پارت 40
پارت 40
حسین: تو میفهمی چی گفتی به دریا وای امیر وای احمق به زنت گفتی زیر خواب می فهمی امیر یه ردز نیست بد بخت اومده یه ماه نشده دوباره باهمین تو این چند هفته چند بار ریدی
من: غلط کردم.
براش پیام اومد
من: چیه
حسین: هیچی درناست میگه هتل
من: داداش گو خوردم خاک پاتم یه کاری کن گور پدر کار و شرکت تو رو خدا
حسین: مشکل می دونی چیه شما هر دو اتشین وقتی بحث پیش بیاد هر دو نمی فهمین چی میگی حالا بگذریم تو زیادی گو می خوری بدبخت دریا
من: وای نگو همین جوری قلبم درد می کنه
حسین: عزیزم این تازه اش ممکن دریا خانم ولت کن من جاش بودم می کردم دیگه چی مونده بود بهش نگی
من: نه تو رو خدا نه
حسین: کی بود گفته بود دیگه نمی زارم تو دلت قند اب بشه
من: تو اینو از کجا می دونی
حسین: خب دریا به درنا درنا به من
من: وای خدا
حسین: حالا هم پاشو برو یه دوش بگیر بوی سگ می دی بعد بریم از دل ابجی دریا در بیاریم پاشو
من: الان میام سریع
پریدم تو حموم یه دوش دو دقیقه گرفتم هرچی دم دستم می اومد می پوشیدم
حسین: چته تو رو
من: بریم پیش دریا بدو
رمان از زبان دریا@$%&*)
من: شوخی می کنی
درنا: جون تو
من: بس مشکل نداشت
درنا: خیلی ام سالم بود
بلند زدیم زیر خنده وای خدا
درنا: وای فکر کنمم دردم میاد
من: خاک تو سرت کنم
درنا: الان امیر فکر می کنه خانمش چقدر افسرده ناراحت نمی دونه از دیشب صدای خنده اش کل هتل پر کرده
من: اسم اون نیار هر چقدم کار روش ریخته نباید بهم بگه زیر خواب نفهم
درنا: حالا ولش بیا غیبت کنیم
هیچی از همسایه بگیر تا هم دانشگاه حسبن و امیر زر علیکی می زدیم و تخمه می شکوندیم می خندیدیم
که یهو صدای زنگ اومد
درنا رفت باز کنه
که یهو امیر و حسین هجوم اوردن امیر جلوم زانو زد بعدشم حسین
امیر: ببخشید غلط کردم گو خوردم دیگه تکرار نمی شه اصلا دیشب فراموش کن من از دیشب به خدا نخوابیدم از نگرانیت می دونم تو هم عصبی و ناراحتی اما ببخش باشه
سرش پایین بود
من ناراحتم ایا
حسین: ابجی این رفیق من سگ و کصکش نفهم شما ببخشش اصلا گاو به توان معناست نمی فهمه چی زر زر می کنه به خدا خونتون پر دود اینقدر سیگار کشیده بود بد بخت سکته کرده این جوری نبینش یه اوسکولی که نگو
یهو من و درنا زدیم زیر خنده سرشون بلند کردن نگامون کن که
حسین: این همه وسایل شما خوردین
سرمون تکون دادیم
امیر: میگه بهت نگفتم هل هوله نخور ها می خواهی بمیری مگه مشروب اینجا می خواهد
خندیدم مست نبودم اما باز یکم خر بودم
من: برو بیرون این کار بکن اون کار بکن ایش
حسین و درنا غیب شدن
پشت بهش رو تخت نشستم سریال می دیدم که از پشت بغلم کرد
امیر: گو خوردم
من: گمشو
امیر: عشق من کی
من: من زیر خوابت بودم
امیر: گو خوردم یه بار دیگه گفتم این خرف بزن تو دهنم باشه
برگشتم طرفش که صورتم قاب گرفت
حسین: تو میفهمی چی گفتی به دریا وای امیر وای احمق به زنت گفتی زیر خواب می فهمی امیر یه ردز نیست بد بخت اومده یه ماه نشده دوباره باهمین تو این چند هفته چند بار ریدی
من: غلط کردم.
براش پیام اومد
من: چیه
حسین: هیچی درناست میگه هتل
من: داداش گو خوردم خاک پاتم یه کاری کن گور پدر کار و شرکت تو رو خدا
حسین: مشکل می دونی چیه شما هر دو اتشین وقتی بحث پیش بیاد هر دو نمی فهمین چی میگی حالا بگذریم تو زیادی گو می خوری بدبخت دریا
من: وای نگو همین جوری قلبم درد می کنه
حسین: عزیزم این تازه اش ممکن دریا خانم ولت کن من جاش بودم می کردم دیگه چی مونده بود بهش نگی
من: نه تو رو خدا نه
حسین: کی بود گفته بود دیگه نمی زارم تو دلت قند اب بشه
من: تو اینو از کجا می دونی
حسین: خب دریا به درنا درنا به من
من: وای خدا
حسین: حالا هم پاشو برو یه دوش بگیر بوی سگ می دی بعد بریم از دل ابجی دریا در بیاریم پاشو
من: الان میام سریع
پریدم تو حموم یه دوش دو دقیقه گرفتم هرچی دم دستم می اومد می پوشیدم
حسین: چته تو رو
من: بریم پیش دریا بدو
رمان از زبان دریا@$%&*)
من: شوخی می کنی
درنا: جون تو
من: بس مشکل نداشت
درنا: خیلی ام سالم بود
بلند زدیم زیر خنده وای خدا
درنا: وای فکر کنمم دردم میاد
من: خاک تو سرت کنم
درنا: الان امیر فکر می کنه خانمش چقدر افسرده ناراحت نمی دونه از دیشب صدای خنده اش کل هتل پر کرده
من: اسم اون نیار هر چقدم کار روش ریخته نباید بهم بگه زیر خواب نفهم
درنا: حالا ولش بیا غیبت کنیم
هیچی از همسایه بگیر تا هم دانشگاه حسبن و امیر زر علیکی می زدیم و تخمه می شکوندیم می خندیدیم
که یهو صدای زنگ اومد
درنا رفت باز کنه
که یهو امیر و حسین هجوم اوردن امیر جلوم زانو زد بعدشم حسین
امیر: ببخشید غلط کردم گو خوردم دیگه تکرار نمی شه اصلا دیشب فراموش کن من از دیشب به خدا نخوابیدم از نگرانیت می دونم تو هم عصبی و ناراحتی اما ببخش باشه
سرش پایین بود
من ناراحتم ایا
حسین: ابجی این رفیق من سگ و کصکش نفهم شما ببخشش اصلا گاو به توان معناست نمی فهمه چی زر زر می کنه به خدا خونتون پر دود اینقدر سیگار کشیده بود بد بخت سکته کرده این جوری نبینش یه اوسکولی که نگو
یهو من و درنا زدیم زیر خنده سرشون بلند کردن نگامون کن که
حسین: این همه وسایل شما خوردین
سرمون تکون دادیم
امیر: میگه بهت نگفتم هل هوله نخور ها می خواهی بمیری مگه مشروب اینجا می خواهد
خندیدم مست نبودم اما باز یکم خر بودم
من: برو بیرون این کار بکن اون کار بکن ایش
حسین و درنا غیب شدن
پشت بهش رو تخت نشستم سریال می دیدم که از پشت بغلم کرد
امیر: گو خوردم
من: گمشو
امیر: عشق من کی
من: من زیر خوابت بودم
امیر: گو خوردم یه بار دیگه گفتم این خرف بزن تو دهنم باشه
برگشتم طرفش که صورتم قاب گرفت
۱.۷k
۰۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.